رمان پیکار با سرنوشت نوشته واسیلی گروسمان با ترجمه سروش حبیبی, توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی
بخشی از رمان
یک سال از روزی که کتاب مرا در خانه ام توقیف کردند می گذرد. یک سال است که لحظه ای از فکر سرنوشت فجیع آن فارغ نیستم و برای آنچه رفته است توضیحی می جویم. ممکن است کتاب مرا حاوی عقاید شخصی دانسته باشند. اما کدام اثر ادبی است که از ویژگی هایی نویسنده اثر نپذیرفته و مهر آفریننده اش را بر جبین نداشته باشد؟
چطور می توان انتظار داشت که داستان نویسنده ای الزاما صد درصد معرف عقاید رهبران سیاسی باشد؟ گاه ممکن است با این عقاید هماهنگ باشد ولی گاه نیز ناگریز با آن ها در تضاد می آید. کتابی که ناچار بازتابی از جهان درون نویسنده و بیانگر احساس های اوست چگونه ممکن است عقاید او را منعکس نکند؟ و این حرف تازگی ندارد. ادبیات که بازتاب شعارهای سیاسی نیست. رمان به شیوه خاص خود از زندگی و داستان آن حرف میزند. می دانم که کتاب من کامل نیست.هرگز ادعا نمی کنم که با آثار نویسندگان بزرگ گذشته برابر گذاشتنی باشد. اما اینجا صحبت بر سر سستی قلم و نارسایی ذوق من نیست. بحث بر سر حق نویسنده در باز نمودن حقیقت است،
حقیقتی که طی سال های دراز رنج ، بارور و شکوفا شده است. آخر چرا این کتاب، که شاید در پاره ای زمینه ها جوابی به سوال های بر زبان نیامده مردم شوروی باشد، کتابی که از هرگونه دروغ یا افترا پاک است و جز حقیقت و درد و عشق به مردم در آن نمیتوان چیزی یافت توقیف شده است؟ چرا این عروس مرا به زور و با خشونت از خانه من برده اند و آن را همچون جنایتکاران و آدمکشان زندانی کرده اند؟
یکی از مهم ترین مضامین این کتاب مقابله انسان و دولت است. انسان کوچک و ناتوان و درمانده و ترحم انگیز و زخم ناپذیر و مردنی است و دولت قدرتمند و غول آسا و همچون کوه زخم ناپذیر و جاویدان است و به صورت لوبیانکا و آشویتز با حزب یا رهبر که خودنیم خدایی است نظاهر میکند .
رمان پیکار با سرنوشت نوشته واسیلی گروسمان با ترجمه سروش حبیبی, توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی
بخشی از رمان
یک سال از روزی که کتاب مرا در خانه ام توقیف کردند می گذرد. یک سال است که لحظه ای از فکر سرنوشت فجیع آن فارغ نیستم و برای آنچه رفته است توضیحی می جویم. ممکن است کتاب مرا حاوی عقاید شخصی دانسته باشند. اما کدام اثر ادبی است که از ویژگی هایی نویسنده اثر نپذیرفته و مهر آفریننده اش را بر جبین نداشته باشد؟
چطور می توان انتظار داشت که داستان نویسنده ای الزاما صد درصد معرف عقاید رهبران سیاسی باشد؟ گاه ممکن است با این عقاید هماهنگ باشد ولی گاه نیز ناگریز با آن ها در تضاد می آید. کتابی که ناچار بازتابی از جهان درون نویسنده و بیانگر احساس های اوست چگونه ممکن است عقاید او را منعکس نکند؟ و این حرف تازگی ندارد. ادبیات که بازتاب شعارهای سیاسی نیست. رمان به شیوه خاص خود از زندگی و داستان آن حرف میزند. می دانم که کتاب من کامل نیست.هرگز ادعا نمی کنم که با آثار نویسندگان بزرگ گذشته برابر گذاشتنی باشد. اما اینجا صحبت بر سر سستی قلم و نارسایی ذوق من نیست. بحث بر سر حق نویسنده در باز نمودن حقیقت است،
حقیقتی که طی سال های دراز رنج ، بارور و شکوفا شده است. آخر چرا این کتاب، که شاید در پاره ای زمینه ها جوابی به سوال های بر زبان نیامده مردم شوروی باشد، کتابی که از هرگونه دروغ یا افترا پاک است و جز حقیقت و درد و عشق به مردم در آن نمیتوان چیزی یافت توقیف شده است؟ چرا این عروس مرا به زور و با خشونت از خانه من برده اند و آن را همچون جنایتکاران و آدمکشان زندانی کرده اند؟
یکی از مهم ترین مضامین این کتاب مقابله انسان و دولت است. انسان کوچک و ناتوان و درمانده و ترحم انگیز و زخم ناپذیر و مردنی است و دولت قدرتمند و غول آسا و همچون کوه زخم ناپذیر و جاویدان است و به صورت لوبیانکا و آشویتز با حزب یا رهبر که خودنیم خدایی است نظاهر میکند .