کتاب پیمانه و دانه شرح و تفسیر همه داستان های مثنوی به نثر روان امروزی نوشته مهدی سیاح زاده توسط انتشارات مهراندیش به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی، مثنوی معنوی
داستان مرد بقال و طوطی
مرد بقال در دکان خود طوطی سبز رنگ خوش سخن و خوش نوایی داشت که به مشتریان لطیفه میگفت و شوخی میکرد.
بود بقالی و وی را طوطیای
خوشنوایی، سبز گویا طوطیای
در دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران
یک روز، موقعی که مرد بقال در دکان نبود، طوطی هنگامی که از این سوی دکان به سوی دیگر میجهید، بالش به شیشهی روغن گل گرفت. شیشه افتاد و شکست و روغن نیز بر زمین ریخت و هدر رفت. وقتی بقال آمد و روغن ریخته شده را دید، چنان خشمگین شد که با چوبی بر سر طوطی زد و کاکل او را ریخت و سر طوطی بیچاره کل شد. همین کار بقال سبب گردید که طوطی از نطق بیفتد. چند روزی حرف نزد. مرد بقال، که از کار خود سخت پشیمان شده بود، از شدت اندوه ریش خود را میکند و میگفت:
دست من بشکسته بودی آن زمان
چون زدم بر سر آن خوشزبان
برای دوباره به سخن درآمدن طوطی نذر و نیازها کرد، صدقهها داد، حتی دست به کارهای عجیب و غریبی زد که او را به سخن بیاورد، اما هیچ یک کارساز نشد و طوطی حرف نزد که نزد. سه شب و سه روز از این ماجرای غمانگیز گذشت. روز چهارم با نومیدی بر دکان نشسته بود که:
جولقیای سر برهنه میگذشت
با سر بیمو و چو پشت طاس و طشت.
درویشی که سر بی مو داشت از جلوی دکان میگذشت. وقتی طوطی کسی را دید که بدنش پر از مو و سرش مانند پشت طاس و طشت سفید و بیمو است، او را با خودش قیاس کرد و نتیجه گرفت که حتما باید این مرد هم شیشهی روغن ریخته باشد که چنین کل شده است.
کتاب پیمانه و دانه شرح و تفسیر همه داستان های مثنوی به نثر روان امروزی نوشته مهدی سیاح زاده توسط انتشارات مهراندیش به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی، مثنوی معنوی
داستان مرد بقال و طوطی
مرد بقال در دکان خود طوطی سبز رنگ خوش سخن و خوش نوایی داشت که به مشتریان لطیفه میگفت و شوخی میکرد.
بود بقالی و وی را طوطیای
خوشنوایی، سبز گویا طوطیای
در دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران
یک روز، موقعی که مرد بقال در دکان نبود، طوطی هنگامی که از این سوی دکان به سوی دیگر میجهید، بالش به شیشهی روغن گل گرفت. شیشه افتاد و شکست و روغن نیز بر زمین ریخت و هدر رفت. وقتی بقال آمد و روغن ریخته شده را دید، چنان خشمگین شد که با چوبی بر سر طوطی زد و کاکل او را ریخت و سر طوطی بیچاره کل شد. همین کار بقال سبب گردید که طوطی از نطق بیفتد. چند روزی حرف نزد. مرد بقال، که از کار خود سخت پشیمان شده بود، از شدت اندوه ریش خود را میکند و میگفت:
دست من بشکسته بودی آن زمان
چون زدم بر سر آن خوشزبان
برای دوباره به سخن درآمدن طوطی نذر و نیازها کرد، صدقهها داد، حتی دست به کارهای عجیب و غریبی زد که او را به سخن بیاورد، اما هیچ یک کارساز نشد و طوطی حرف نزد که نزد. سه شب و سه روز از این ماجرای غمانگیز گذشت. روز چهارم با نومیدی بر دکان نشسته بود که:
جولقیای سر برهنه میگذشت
با سر بیمو و چو پشت طاس و طشت.
درویشی که سر بی مو داشت از جلوی دکان میگذشت. وقتی طوطی کسی را دید که بدنش پر از مو و سرش مانند پشت طاس و طشت سفید و بیمو است، او را با خودش قیاس کرد و نتیجه گرفت که حتما باید این مرد هم شیشهی روغن ریخته باشد که چنین کل شده است.