کتاب پیشگوی پنهان نوشته ریک ریردان با ترجمه فرزام حبیبی، توسط انتشارات آریابان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان خارجی، داستانهای آمریکایی، رمان نوحوانان
بازگشت به دنیای پرسی جکسون آزمونی برای آپولو
این کتاب در مورد عصبانی شدن زئوس به عنوان خدای خدایان از دست آپولو و تبدیل کردن اون به یه فانی یا انسانه. آپولو به یه پسر ۱۶ ساله تبدیل میشه و زئوس اون رو با بادهای شهر نیویورک به یه زباله دونی پرت می کنه!
و حالا آپولوی چهار هزار ساله بدون قدرت های خداییش باید یاد بگیره که چطور در این دنیای مدرن زنده بمونه، تا وقتی که راهی برای بازگشت و بخشش زئوس پیدا کنه. آپولو خیلی دشمن داره و البته دوستانی هم داره که تموم وقتشون رو تو کمپ دورگه ها می گذرونه. آپولو به کمک دورگه ها واسه زنده موندن تو جهان فانی نیاز داره، و امیدواره قدرت های خداگونش بازگردن!
افکارم کاملاً بهم ریخته بود. به سختی می توانستم چهره ی زئوس را در آن لحظات به یاد آورم و این که چرا تصمیم گرفته بود که مرا به زمین پرتاب کند. گمان می کنم که با غول ها جنگ سختی درگرفته بود و ایزدان، البته شرمنده شده و بدتر این که تقریباً شکست خورده بودند.تنها چیزی که واقعاً مطمئن بودم: مجازات من ناعادلانه بود. زئوس دنبال کسی می گشت که او را سرزنش کند و بنابراین خوش قیافه ترین، با استعدادترین و محبوب ترین ایزد معبد را برگزیده بود:من!
کتاب پیشگوی پنهان نوشته ریک ریردان با ترجمه فرزام حبیبی، توسط انتشارات آریابان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان خارجی، داستانهای آمریکایی، رمان نوحوانان
بازگشت به دنیای پرسی جکسون آزمونی برای آپولو
این کتاب در مورد عصبانی شدن زئوس به عنوان خدای خدایان از دست آپولو و تبدیل کردن اون به یه فانی یا انسانه. آپولو به یه پسر ۱۶ ساله تبدیل میشه و زئوس اون رو با بادهای شهر نیویورک به یه زباله دونی پرت می کنه!
و حالا آپولوی چهار هزار ساله بدون قدرت های خداییش باید یاد بگیره که چطور در این دنیای مدرن زنده بمونه، تا وقتی که راهی برای بازگشت و بخشش زئوس پیدا کنه. آپولو خیلی دشمن داره و البته دوستانی هم داره که تموم وقتشون رو تو کمپ دورگه ها می گذرونه. آپولو به کمک دورگه ها واسه زنده موندن تو جهان فانی نیاز داره، و امیدواره قدرت های خداگونش بازگردن!
افکارم کاملاً بهم ریخته بود. به سختی می توانستم چهره ی زئوس را در آن لحظات به یاد آورم و این که چرا تصمیم گرفته بود که مرا به زمین پرتاب کند. گمان می کنم که با غول ها جنگ سختی درگرفته بود و ایزدان، البته شرمنده شده و بدتر این که تقریباً شکست خورده بودند.تنها چیزی که واقعاً مطمئن بودم: مجازات من ناعادلانه بود. زئوس دنبال کسی می گشت که او را سرزنش کند و بنابراین خوش قیافه ترین، با استعدادترین و محبوب ترین ایزد معبد را برگزیده بود:من!