کتاب پوست نوشته کورتزیو مالاپارته با ترجمه قلی خیاط, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی، ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
پوست ، شاهکار بی بدیل کورتوزیو مالاپارته نویسنده ایتالیایی است .
مالاپارته فاشیست کمونیست، اومانیست و در نهایت یک انسان بود. همه چیز را تجربه کرد و آثارش تجربیات تکان دهنده ی او از جنگ است . پوست تصویر ایتالیا اشغال شده توسط آمریکایی ها در رهایی از فاشیسم است، آمریکایی های ناجی! که مالاپارته در این اثر نقش آنان را در ویرانی و بدبختی ایتالیا با طنز سیاه خود به بهترین وجهی تصویر کرده است. پوست اثر ماندگاراین زمان و همیشه است.
ساعت پنج بعد از ظهر هر روز، بعد از نیمساعتی بازی تنیس و دوشِ گرم در ورزشگاهِ نظامیِ پی. بی. اسِ. شهر ناپل، کلنل جک همیلتون و من، پیاده راه خود را در میان جمعیتی که از طلوع خورشید تا ساعت منع عبور و مرور همدیگر را در کوچههای تولِدو[1] با جنجال و هیاهو تنه میزد، به طرف سان فرناندو میگشودیم.
جک و من هر دو تمیز بودیم، هر دو شیک و مرتب؛ استحمام کرده و سیر در میان این مردم گرسنه و ژندهپوش ناپل، که دسته سربازهای نیروهای آزادگر متفقین، مرک ب از تمام ملیتهای روی زمین، به تمام زبانها و لهجههای موجود روزگار به فحش و ناسزا میبستندشان. در تمام اروپا، افتخار اولین آزادی نصیب مردم بیچارهی من شده بود تا بیاید بعد از سه سال گرسنگی، تحمل بیماریهای مسری و بمبارانهای وحشتبار، با طیب خاطر و به خاطر عشقِ به میهن، نقشِ باشکوه ملت مغلوب را ایفا کند؛ سرود و ترانه خوانده و میان ویرانههای خانههای با خاک یکسانشدهاش با شادی دست و پا بکوبد؛ پرچمهای بیگانهی دشمنهای دیروزش را به دست گرفته و بغلبغل گل بریزد به پای فاتحین خود......
کتاب پوست نوشته کورتزیو مالاپارته با ترجمه قلی خیاط, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی، ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
پوست ، شاهکار بی بدیل کورتوزیو مالاپارته نویسنده ایتالیایی است .
مالاپارته فاشیست کمونیست، اومانیست و در نهایت یک انسان بود. همه چیز را تجربه کرد و آثارش تجربیات تکان دهنده ی او از جنگ است . پوست تصویر ایتالیا اشغال شده توسط آمریکایی ها در رهایی از فاشیسم است، آمریکایی های ناجی! که مالاپارته در این اثر نقش آنان را در ویرانی و بدبختی ایتالیا با طنز سیاه خود به بهترین وجهی تصویر کرده است. پوست اثر ماندگاراین زمان و همیشه است.
ساعت پنج بعد از ظهر هر روز، بعد از نیمساعتی بازی تنیس و دوشِ گرم در ورزشگاهِ نظامیِ پی. بی. اسِ. شهر ناپل، کلنل جک همیلتون و من، پیاده راه خود را در میان جمعیتی که از طلوع خورشید تا ساعت منع عبور و مرور همدیگر را در کوچههای تولِدو[1] با جنجال و هیاهو تنه میزد، به طرف سان فرناندو میگشودیم.
جک و من هر دو تمیز بودیم، هر دو شیک و مرتب؛ استحمام کرده و سیر در میان این مردم گرسنه و ژندهپوش ناپل، که دسته سربازهای نیروهای آزادگر متفقین، مرک ب از تمام ملیتهای روی زمین، به تمام زبانها و لهجههای موجود روزگار به فحش و ناسزا میبستندشان. در تمام اروپا، افتخار اولین آزادی نصیب مردم بیچارهی من شده بود تا بیاید بعد از سه سال گرسنگی، تحمل بیماریهای مسری و بمبارانهای وحشتبار، با طیب خاطر و به خاطر عشقِ به میهن، نقشِ باشکوه ملت مغلوب را ایفا کند؛ سرود و ترانه خوانده و میان ویرانههای خانههای با خاک یکسانشدهاش با شادی دست و پا بکوبد؛ پرچمهای بیگانهی دشمنهای دیروزش را به دست گرفته و بغلبغل گل بریزد به پای فاتحین خود......