کتاب پنج قدم فاصله نوشته ریچل لیپینکات با ترجمه فاطمه صبحی, توسط انتشارات میلکان با موضوع ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی به چاپ رسیده است.
ویل را نگاه می کنم که روی صندلی کنار من مینشیند. آن را عقب می کشد تا مطمئن شود فاصلهی ایمن را رعایت کرده. نگاه جدیدی که دقیقا نمی شناسم چشمانش را پر می کند. نگاه تمسخرآمیز با طعنه زننده ای نیست ، کاملا آزاد است، صادقانه است.
آب دهانم را به سختی قورت می دهم و سعی میکم احساساتی را که در حال فوران اند سکوب کنم. اشک چشمانم را پر می کند. آرام شروع می کند به اواز خواندن.
مثا بچه ها می زنم زیر گریه " از اینجا برو. عین احمق ها شدم" و با پشت دشتم اشک هایم را پاک می کنم و سرم را تکان می دهم.
دارد آهنگ آبی را می خواند. قبل از آنکه بتوانم خودم را جمع کنم، سیلل اشک از گوشه چشمانم سراریز می شود. چشمان آبی اش را تماشا می کنم که چطور روی آن تکه کاغذ مچاله دوخته شده تا تک تک کامات آهنگ را درست ادا کند. احساس می کنم قلبم دارد منفجر می شود. در آن واحد انبوهی از احساسات بر من هجوم آورده است. او می خندد....
کتاب پنج قدم فاصله نوشته ریچل لیپینکات با ترجمه فاطمه صبحی, توسط انتشارات میلکان با موضوع ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی به چاپ رسیده است.
ویل را نگاه می کنم که روی صندلی کنار من مینشیند. آن را عقب می کشد تا مطمئن شود فاصلهی ایمن را رعایت کرده. نگاه جدیدی که دقیقا نمی شناسم چشمانش را پر می کند. نگاه تمسخرآمیز با طعنه زننده ای نیست ، کاملا آزاد است، صادقانه است.
آب دهانم را به سختی قورت می دهم و سعی میکم احساساتی را که در حال فوران اند سکوب کنم. اشک چشمانم را پر می کند. آرام شروع می کند به اواز خواندن.
مثا بچه ها می زنم زیر گریه " از اینجا برو. عین احمق ها شدم" و با پشت دشتم اشک هایم را پاک می کنم و سرم را تکان می دهم.
دارد آهنگ آبی را می خواند. قبل از آنکه بتوانم خودم را جمع کنم، سیلل اشک از گوشه چشمانم سراریز می شود. چشمان آبی اش را تماشا می کنم که چطور روی آن تکه کاغذ مچاله دوخته شده تا تک تک کامات آهنگ را درست ادا کند. احساس می کنم قلبم دارد منفجر می شود. در آن واحد انبوهی از احساسات بر من هجوم آورده است. او می خندد....