کتاب پدران و پسران

کتاب پدران و پسران نوشته ایوان تورگنیف ترجمه الهام ربیعی توسط انتشارات فرمهر به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان

پدران و پسران

بخشی از متن کتاب

هنگامی که بازارف پس از قول‌های پی‌درپی که راجع به مراجعت خود تا یک ماه دیگر داد، از آغوش کسانی که وی را به زحمت رها می‌کردند آزاد شد و در کالسکه نشست، هنگامی که اسب‌ها به راه افتادند و زنگوله‌ها به صدا درآمد و چرخ‌های کالسکه به گردش افتاد، هنگامی که بدرقه کردن مسافرین با چشم دیگر معنی نداشت و گرد خاک راه خوابید، تیموفئیچ لرزان و قوز کنان به خانه رفت، هنگامی که والدین پیر در خانه‌ای که گویی ناگهان فرتوت و فشرده شده بود تنها ماندند، واسیلی ایوانویچ که تا چند لحظه پیش مردانه در جلوی خانه ایستاده بود و دستمال خود راتکان می‌داد، در صندلی فرو رفت و سر خود را به زیر انداخت و زمزمه کنان گفت: مارا ترک کرد، بلی ترک کرد، حوصله‌اش با ما سر رفت. اکنون مانند انگشت یکه و تنها مانده‌ام.

در ضمن تکرار این سخنان پیرمرد انگشت ابهام خود را از سایر انگشتان جدا کرده به آن اشاره می‌نمود.

در این موقع آرینا ولاسونا نزدیک او شد و سر سفید خود را به سر سفید او تکیه داد و گفت: چه می‌شود کرد واسیا؟ پسر تکه جداشده ایست، او مثل عقاب است، بخواهد می‌آید و بخواهد می‌رود. اما من و تو مانند کنده‌های درختانیم که در کنار هم نشسته ایم و از جا حرکت نمی‌کنیم. فقط من همیشه و پیوسته با تو خواهم بود، چنان که تو هم پیوسته با من خواهی بود. واسیلی ایوانویچ دست‌ها را از صورت خود برداشت و زن و دوست خود را چنان در آغوش کشید که در جوانی هم آن چنان در آغوشش نگرفته بود. آرینا بر دل مصیبت زده‌ او مرهمی نهاده بود.

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
210,000
٪15
178,500 تومان
توضیحات

کتاب پدران و پسران نوشته ایوان تورگنیف ترجمه الهام ربیعی توسط انتشارات فرمهر به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان

پدران و پسران

بخشی از متن کتاب

هنگامی که بازارف پس از قول‌های پی‌درپی که راجع به مراجعت خود تا یک ماه دیگر داد، از آغوش کسانی که وی را به زحمت رها می‌کردند آزاد شد و در کالسکه نشست، هنگامی که اسب‌ها به راه افتادند و زنگوله‌ها به صدا درآمد و چرخ‌های کالسکه به گردش افتاد، هنگامی که بدرقه کردن مسافرین با چشم دیگر معنی نداشت و گرد خاک راه خوابید، تیموفئیچ لرزان و قوز کنان به خانه رفت، هنگامی که والدین پیر در خانه‌ای که گویی ناگهان فرتوت و فشرده شده بود تنها ماندند، واسیلی ایوانویچ که تا چند لحظه پیش مردانه در جلوی خانه ایستاده بود و دستمال خود راتکان می‌داد، در صندلی فرو رفت و سر خود را به زیر انداخت و زمزمه کنان گفت: مارا ترک کرد، بلی ترک کرد، حوصله‌اش با ما سر رفت. اکنون مانند انگشت یکه و تنها مانده‌ام.

در ضمن تکرار این سخنان پیرمرد انگشت ابهام خود را از سایر انگشتان جدا کرده به آن اشاره می‌نمود.

در این موقع آرینا ولاسونا نزدیک او شد و سر سفید خود را به سر سفید او تکیه داد و گفت: چه می‌شود کرد واسیا؟ پسر تکه جداشده ایست، او مثل عقاب است، بخواهد می‌آید و بخواهد می‌رود. اما من و تو مانند کنده‌های درختانیم که در کنار هم نشسته ایم و از جا حرکت نمی‌کنیم. فقط من همیشه و پیوسته با تو خواهم بود، چنان که تو هم پیوسته با من خواهی بود. واسیلی ایوانویچ دست‌ها را از صورت خود برداشت و زن و دوست خود را چنان در آغوش کشید که در جوانی هم آن چنان در آغوشش نگرفته بود. آرینا بر دل مصیبت زده‌ او مرهمی نهاده بود.

مشخصات
  • ناشر
    فرمهر
  • نویسنده
    ایوان تورگنیف
  • مترجم
    الهام ربیعی
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1402
  • نوبت چاپ
    نهم
  • تعداد صفحات
    290
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش