هان آلیستر روزی مچ سه جادوگر جوان را هنگام آتش زدن کوهستانِ مقدسِ هانالیا میگیرد. برای اینکه مایکا بیار، پسر جادوگر اعظم نتواند از طلسم علیهاش استفاده کند، هان آن را از مایکا میدزدد. طلسم زمانی متعلق به پادشاه اهریمی بوده؛ پادشاهی که هزاران سال قبل نزدیک بود دنیا را نابود کند. با چنین مهرهی قدرتمندی در دستانش، هان میداند بیارها هرکاری خواهند کرد تا طلسم را از او پس بگیرند.
در این اثنا، ریسا آنا ماریانا، شاهدختِ وارثِ سرزمین سرحدات ماهور هم درگیر مشکلات خودش است. بعد از سه سال اسبسواری و شکار با خانوادهی پدرش در قبیله، تازه به دربار سرحدات بازگشته است. ریسا آرزو میکند روزی مثل هانالیا شود؛ ملکهی افسانهایی که پادشاه اهریمنی را کشت و دنیا را نجات داد. ولی ظاهراً مادرش نقشههای دیگری برای او دارد....
در این کتاب خواندنی از سیندا ویلیام چایما، هفتاقلیم قرار است در نقطهی تلاقی زندگی هان آلیستر و ریسا با هم، به خود بلرزد.
هان آلیستر روزی مچ سه جادوگر جوان را هنگام آتش زدن کوهستانِ مقدسِ هانالیا میگیرد. برای اینکه مایکا بیار، پسر جادوگر اعظم نتواند از طلسم علیهاش استفاده کند، هان آن را از مایکا میدزدد. طلسم زمانی متعلق به پادشاه اهریمی بوده؛ پادشاهی که هزاران سال قبل نزدیک بود دنیا را نابود کند. با چنین مهرهی قدرتمندی در دستانش، هان میداند بیارها هرکاری خواهند کرد تا طلسم را از او پس بگیرند.
در این اثنا، ریسا آنا ماریانا، شاهدختِ وارثِ سرزمین سرحدات ماهور هم درگیر مشکلات خودش است. بعد از سه سال اسبسواری و شکار با خانوادهی پدرش در قبیله، تازه به دربار سرحدات بازگشته است. ریسا آرزو میکند روزی مثل هانالیا شود؛ ملکهی افسانهایی که پادشاه اهریمنی را کشت و دنیا را نجات داد. ولی ظاهراً مادرش نقشههای دیگری برای او دارد....
در این کتاب خواندنی از سیندا ویلیام چایما، هفتاقلیم قرار است در نقطهی تلاقی زندگی هان آلیستر و ریسا با هم، به خود بلرزد.