درباره رمان نونهال
نونهال به قلم تاکشی کیتانو فیلمساز و نویسنده بلند آوازه ژاپنی، شامل مجموعهای از سه داستان جذاب است که سال 1987 در ژاپن منتشر شد. این داستانها روایتگر گذر از دوران کودکی به دوران نوجوانی با همه تلخیها و شیرینیهایش هستند.
فضای داستانهای کتاب نونهال (Shounen) که سرشار از احساساتی عمیق و گوناگون است، مانند دوران بلوغ ترکیبی از خنده و گریه میسازد و به شما این فرصت استثنایی را میدهد تا همراه با کیتانو به کوچه پس کوچههای یک ژاپن نوستالژیک سفر کنید.
این کتاب به زبانهای فرانسه و انگلیسی ترجمه شده است و برای مخاطبان غربی نیز اثری بسیار شناخته شده به شمار میرود.
تاکشی کیتانو را بهتر بشناسیم:
تاکشی کیتانو (Takeshi Kitano) نامی جهانی و ستارهای درخشان در عالم سینماست و اغلب هوادارانش او را با فیلمهای بینظیری که ساخته، میشناسند؛ فیلمهایی که بیرحمیهای اجتماعی و چهرهٔ تاریک ژاپن و دنیای جرم و جنایت آن را به تصویر میکشند و در آنها، خود کیتانو اغلب نقش یک یاکوزای خسته و دلزده از بیمرامیها و پلیدی دنیا را بازی میکند؛کیتانویی که در ذهن هوادارانش نقش بسته است، در حالی که گوشهٔ دهانش با انزجار جمع شده و ابروی راستش با تیکی عصبی به بالا میپرد، دهانهٔ کُلتی را رو به دوربین گرفته است و گلولههای آن را یکی بعداز دیگری میتپاند؛ تصویری خشن، زمخت و بیرحم.
او با همین سینمای منحصر به فرد که تحتتأثیر سینمای آوانگارد و ضد آمریکایی کینجی فوکاساکو متولد شد و رشد کرد، به اوج محبوبیت خود رسید و با فیلمهایی نظیر فشفشهبازی و سوناتین موفق به کسب ارزندهترین جوایز سینمایی از جلمه شیر طلایی جشنوارهٔ فیلم ونیز شد.
کیتانو امروزه نیز در کمپانی کیتانوآفیس که خود مدیر و مالک آن است همچنان در سن هفتاد و یک سالگی به فیلمسازی میپردازد و از آخرین آثار او میتوان به سهگانهٔ هتک حرمت اشاره کرد.
در بخشی از کتاب نونهال میخوانیم:
داخل لنز تلسکوپ از ستارهٔ آتشینی که توقع دیدنش را داشتم خبری نبود، البته آن ستارهٔ ریز مانند شن صحرا هم نبود، فقط همان ستارهای که با چشم غیر مسلح دیده بودم، خیلی بزرگتر و واضحتر شده بود.
با حالتی حیرتزده سرم را چرخاندم و به پدرم نگاه کردم. داداشم کنار او ایستاده بود و باهم میخندیدند.
آن شب پدر برایمان گفت که ستارهها تقریباً چقدر از زمین فاصله دارند و اینکه حدوداً چقدر بزرگ هستند. گفت ستارههایی وجود دارند که چندین هزار سال نوری دور هستند، چندین هزار «سال نوری»! هر سال نوری یعنی مسافتی که نور در طول یک سال طی میکند! کلمهٔ «بیپایان» در ذهن من تداعی شد، اما با آن «بیپایان» که مثلاً موقع خوردن چیپس میگوییم کاش میشد بیپایان باشد تفاوت داشت؛ بیپایانی بود که تنها با فکرکردن به آن سر آدم گیج میرفت. بیپایانی که آدم از آن وحشت میکرد. محکم دستانم را به دور گردن پدرم حلقه کردم.
آن اولین تماس و آشنایی من با ستارهها بود. حالا دارم فکر میکنم که مادرم آن شب داشت چهکار میکرد؟
حالا دیگر با آن زمان فرق دارد؛ از پدرم و داداشم نام چند صورت فلکی را یاد گرفتهام و میدانم که کهکشان راه شیری چقدر بزرگ است. فکر میکنم از تلسکوپ هم، حتی اگر داداشم نباشد، بتوانم به تنهایی استفاده کنم. امروز هم آمدهایم تا بارش شهابی صورت فلکی گاو نر را ببینیم.
درحالیکه دو نفری تلسکوپ را در دست گرفتهایم، از سراشیبی بالا میرویم. ده دقیقهای که بالا میرویم، رطوبت و شبنمهای نشسته روی علفهای بلندی که از باران دیروز هنوز خیس بودند، به جورابم نفوذ میکنند و بین انگشتان پایم میروند. وقتی به بالای زمین مرتفع رسیدیم، داداشم تلسکوپ را مستقر و آن را بر روی خوشهٔ پروین تنظیم کرد.
درباره رمان نونهال
نونهال به قلم تاکشی کیتانو فیلمساز و نویسنده بلند آوازه ژاپنی، شامل مجموعهای از سه داستان جذاب است که سال 1987 در ژاپن منتشر شد. این داستانها روایتگر گذر از دوران کودکی به دوران نوجوانی با همه تلخیها و شیرینیهایش هستند.
فضای داستانهای کتاب نونهال (Shounen) که سرشار از احساساتی عمیق و گوناگون است، مانند دوران بلوغ ترکیبی از خنده و گریه میسازد و به شما این فرصت استثنایی را میدهد تا همراه با کیتانو به کوچه پس کوچههای یک ژاپن نوستالژیک سفر کنید.
این کتاب به زبانهای فرانسه و انگلیسی ترجمه شده است و برای مخاطبان غربی نیز اثری بسیار شناخته شده به شمار میرود.
تاکشی کیتانو را بهتر بشناسیم:
تاکشی کیتانو (Takeshi Kitano) نامی جهانی و ستارهای درخشان در عالم سینماست و اغلب هوادارانش او را با فیلمهای بینظیری که ساخته، میشناسند؛ فیلمهایی که بیرحمیهای اجتماعی و چهرهٔ تاریک ژاپن و دنیای جرم و جنایت آن را به تصویر میکشند و در آنها، خود کیتانو اغلب نقش یک یاکوزای خسته و دلزده از بیمرامیها و پلیدی دنیا را بازی میکند؛کیتانویی که در ذهن هوادارانش نقش بسته است، در حالی که گوشهٔ دهانش با انزجار جمع شده و ابروی راستش با تیکی عصبی به بالا میپرد، دهانهٔ کُلتی را رو به دوربین گرفته است و گلولههای آن را یکی بعداز دیگری میتپاند؛ تصویری خشن، زمخت و بیرحم.
او با همین سینمای منحصر به فرد که تحتتأثیر سینمای آوانگارد و ضد آمریکایی کینجی فوکاساکو متولد شد و رشد کرد، به اوج محبوبیت خود رسید و با فیلمهایی نظیر فشفشهبازی و سوناتین موفق به کسب ارزندهترین جوایز سینمایی از جلمه شیر طلایی جشنوارهٔ فیلم ونیز شد.
کیتانو امروزه نیز در کمپانی کیتانوآفیس که خود مدیر و مالک آن است همچنان در سن هفتاد و یک سالگی به فیلمسازی میپردازد و از آخرین آثار او میتوان به سهگانهٔ هتک حرمت اشاره کرد.
در بخشی از کتاب نونهال میخوانیم:
داخل لنز تلسکوپ از ستارهٔ آتشینی که توقع دیدنش را داشتم خبری نبود، البته آن ستارهٔ ریز مانند شن صحرا هم نبود، فقط همان ستارهای که با چشم غیر مسلح دیده بودم، خیلی بزرگتر و واضحتر شده بود.
با حالتی حیرتزده سرم را چرخاندم و به پدرم نگاه کردم. داداشم کنار او ایستاده بود و باهم میخندیدند.
آن شب پدر برایمان گفت که ستارهها تقریباً چقدر از زمین فاصله دارند و اینکه حدوداً چقدر بزرگ هستند. گفت ستارههایی وجود دارند که چندین هزار سال نوری دور هستند، چندین هزار «سال نوری»! هر سال نوری یعنی مسافتی که نور در طول یک سال طی میکند! کلمهٔ «بیپایان» در ذهن من تداعی شد، اما با آن «بیپایان» که مثلاً موقع خوردن چیپس میگوییم کاش میشد بیپایان باشد تفاوت داشت؛ بیپایانی بود که تنها با فکرکردن به آن سر آدم گیج میرفت. بیپایانی که آدم از آن وحشت میکرد. محکم دستانم را به دور گردن پدرم حلقه کردم.
آن اولین تماس و آشنایی من با ستارهها بود. حالا دارم فکر میکنم که مادرم آن شب داشت چهکار میکرد؟
حالا دیگر با آن زمان فرق دارد؛ از پدرم و داداشم نام چند صورت فلکی را یاد گرفتهام و میدانم که کهکشان راه شیری چقدر بزرگ است. فکر میکنم از تلسکوپ هم، حتی اگر داداشم نباشد، بتوانم به تنهایی استفاده کنم. امروز هم آمدهایم تا بارش شهابی صورت فلکی گاو نر را ببینیم.
درحالیکه دو نفری تلسکوپ را در دست گرفتهایم، از سراشیبی بالا میرویم. ده دقیقهای که بالا میرویم، رطوبت و شبنمهای نشسته روی علفهای بلندی که از باران دیروز هنوز خیس بودند، به جورابم نفوذ میکنند و بین انگشتان پایم میروند. وقتی به بالای زمین مرتفع رسیدیم، داداشم تلسکوپ را مستقر و آن را بر روی خوشهٔ پروین تنظیم کرد.