کتاب ناطور دشت نوشته جی. دی. سلینجر با ترجمه رضا ستوده, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات بزرگان، رمان خارجی، ادبیات آمریکا، داستان های آمریکایی میباشد.
هولدن کالفليد، شخصیت جذاب ناطور دشت که در بحرانی ترین دوره زندگی به سر می برد، قدم در راه سفری سه روزه گذاشته است؛ دور از خانه و در بطن جامعه ای که هم از آن او است و هم نیست و در فضایی که تنگ و سرد و بیگانه است. ولی آیا این تنگنا، سرما و بیگانگی صرفا برخاسته از جهان بیرون است؟ قهرمان نوجوان اسلینجر گرما را دوست دارد اما در سرما پرسه میزند؛
پسر کی غریبه که البته برای همه ما چون خود ماست؛ او پرسه می زند تا در پایان این سه روز، از نوجوانی پا به جهان جوانی بگذارد؛ او در آستانه ایستاده است و همه میدانیم در لحظه ورود به چنین عالمی فقط جانب یک چیز رعایت می شود: بی اعتنایی...
اگه واقعاً میخواید دربارۀ من چیزی بدونید، احتمالاً اولین سؤال اینه که من کجا به دنیا اومدم و اینکه دوران کودکی گَندم چطور گذشت، شغل مامان و بابام چی بود و قبل از بهدنیااومدنم اونها چیکار میکردند و خلاصه از اینجور مسخرهبازیهای دیوید کاپرفیلدی. راستش رو بخواید من یکی حالش رو ندارم وارد این قبیل قضایا بشم. در درجۀ اول، اینجور موضوعها حوصلهم رو سر میبره، و در درجۀ دوم اگه من چیزی در رابطه با مسائل تقریباً خصوصی والدینم بگم، طوری حالشون گرفته میشه که نگو و نپرس. اونها در این موردها خیلی حساسند بهخصوص بابام. با وجود این آدمهای خوبیاند.....
کتاب ناطور دشت نوشته جی. دی. سلینجر با ترجمه رضا ستوده, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات بزرگان، رمان خارجی، ادبیات آمریکا، داستان های آمریکایی میباشد.
هولدن کالفليد، شخصیت جذاب ناطور دشت که در بحرانی ترین دوره زندگی به سر می برد، قدم در راه سفری سه روزه گذاشته است؛ دور از خانه و در بطن جامعه ای که هم از آن او است و هم نیست و در فضایی که تنگ و سرد و بیگانه است. ولی آیا این تنگنا، سرما و بیگانگی صرفا برخاسته از جهان بیرون است؟ قهرمان نوجوان اسلینجر گرما را دوست دارد اما در سرما پرسه میزند؛
پسر کی غریبه که البته برای همه ما چون خود ماست؛ او پرسه می زند تا در پایان این سه روز، از نوجوانی پا به جهان جوانی بگذارد؛ او در آستانه ایستاده است و همه میدانیم در لحظه ورود به چنین عالمی فقط جانب یک چیز رعایت می شود: بی اعتنایی...
اگه واقعاً میخواید دربارۀ من چیزی بدونید، احتمالاً اولین سؤال اینه که من کجا به دنیا اومدم و اینکه دوران کودکی گَندم چطور گذشت، شغل مامان و بابام چی بود و قبل از بهدنیااومدنم اونها چیکار میکردند و خلاصه از اینجور مسخرهبازیهای دیوید کاپرفیلدی. راستش رو بخواید من یکی حالش رو ندارم وارد این قبیل قضایا بشم. در درجۀ اول، اینجور موضوعها حوصلهم رو سر میبره، و در درجۀ دوم اگه من چیزی در رابطه با مسائل تقریباً خصوصی والدینم بگم، طوری حالشون گرفته میشه که نگو و نپرس. اونها در این موردها خیلی حساسند بهخصوص بابام. با وجود این آدمهای خوبیاند.....