کتاب نارگون نوشته بهاره شریفی, توسط انتشارات سخن به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی
آمدن مهمانی ناخوانده، معمایی میشود برای اهل خانهی حاجمحسن عظیمی خصوصا نوهاش سوگند. آراد با آن خالکوبی روی بازوی و قیاقه متمایز هیچ سنخیتی نمیتواند با حاجمحسن معتمد بازار داشته باشد که آنطور مورد توجه پدربزرگش قرار بگیرد. سوگند برای حل این معما کمکم به آراد نزدیک میشود، مردی که گذشتهای ناگفتنی به همراه دارد. ولی سوگند خیلی دیر به راز اصلی زندگی او پی میبرد وقتی دیگر دیر شده است و دل به کسی داده که نباید میداد!
از متن کتاب نارگون
این بار قلب سوگند محکمتر تکان خورد. بند کیفش را فشرد و با حالت سؤالی به او نگاه کرد:
– دیشبو از حافظهت پاک کن. چیزی دیدی خواب بود.
دستی برایش تکان داد، سوار شد، یک دستی دنده عوض کرد، فرمان را گرفت و دور زد و دور شد.
سوگند خودش را بغل زد و سمت خانه راه افتاد. سؤالات مثل سیلی که سد مقابلش شکسته باشد، به ذهنش حمله میکرد:
– آراد کیه؟ چرا اینجاست؟ چرا حاجی اینقدر هواشو داره؟ چرا منو برده خونهشون؟ ایاز کیه؟ اون زخما برای چیه؟
دم در خانه بود. اخم کرد. لرزش بدنش دیوانهاش کرده بود. سرش را که بالا گرفت در خانه باز شد. حاجمحسن تعجب زده توی چارچوب ایستاده بود.
کتاب نارگون نوشته بهاره شریفی, توسط انتشارات سخن به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی
آمدن مهمانی ناخوانده، معمایی میشود برای اهل خانهی حاجمحسن عظیمی خصوصا نوهاش سوگند. آراد با آن خالکوبی روی بازوی و قیاقه متمایز هیچ سنخیتی نمیتواند با حاجمحسن معتمد بازار داشته باشد که آنطور مورد توجه پدربزرگش قرار بگیرد. سوگند برای حل این معما کمکم به آراد نزدیک میشود، مردی که گذشتهای ناگفتنی به همراه دارد. ولی سوگند خیلی دیر به راز اصلی زندگی او پی میبرد وقتی دیگر دیر شده است و دل به کسی داده که نباید میداد!
از متن کتاب نارگون
این بار قلب سوگند محکمتر تکان خورد. بند کیفش را فشرد و با حالت سؤالی به او نگاه کرد:
– دیشبو از حافظهت پاک کن. چیزی دیدی خواب بود.
دستی برایش تکان داد، سوار شد، یک دستی دنده عوض کرد، فرمان را گرفت و دور زد و دور شد.
سوگند خودش را بغل زد و سمت خانه راه افتاد. سؤالات مثل سیلی که سد مقابلش شکسته باشد، به ذهنش حمله میکرد:
– آراد کیه؟ چرا اینجاست؟ چرا حاجی اینقدر هواشو داره؟ چرا منو برده خونهشون؟ ایاز کیه؟ اون زخما برای چیه؟
دم در خانه بود. اخم کرد. لرزش بدنش دیوانهاش کرده بود. سرش را که بالا گرفت در خانه باز شد. حاجمحسن تعجب زده توی چارچوب ایستاده بود.