کتاب موش ها و آدم ها نوشته جان استن بک با ترجمه رضا ستوده, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی، ادبیات بزرگان میباشد.
جان استن بک عمر خود را صرف آفرینش زیباترین و تأثیر گذار ترین متون ادبی جهان کرد و سرانجام در شصت سالگی به کسب جایزه نوبل مفتخر شد. کتابی که در دست دارید به قلم همین نویسنده و یکی از مشهورترین آثار ادبی جهان است. موشها و آدمها قصه تنهایی آدم ها و بیانیه ای بر ضد مناسبات غلط اجتماعی و جریان حاکم بر تحمیق انسان ها است. این داستان، قصه افراد آسیب پذیری است که تحت ستم حاصل از روابط موجود در جامعه قرار گرفته اند. اما علی رغم تمام این واقعیت های تلخ، این کتاب مشوق دوستی ها، مهربانی ها و اتحاد ضعفا است: اسلیم گفت: «شماها همیشه با هم سفر می کنین؟» جرج گفت: «آره، همیشه. میشه گفت یه جورایی هوای همدیگه رو داریم.» و جرج انگشت شستش را به نشانه رفاقت به لنی نشان داد.
در این رمان می خوانید رودخانۀ سَلیناس در چند مایلی جنوب سُلِداد، کنار کوهپایهای فرو میریزد و سبز و عمیق جریان مییابد. آب آن هم گرم است چون قبل از اینکه به آبگیر باریکی برسد روی شنهای زردرنگ سُر میخورد و زیر نور آفتاب تلألو مییابد. در یک سمت رودخانه همهجا سربالاییهای طلایی رنگی است که پیچاپیچ به رشته کوههای سخت و سنگی گابیلان منتهی میشوند، ولی سمتی که دره است، درختانی کنار آب به خط شدهاند _ درختان بیدی که هر بهار سرسبز و شاداب میشوند. با این وصف در پایین این درختان جایی که برگها با تنۀ درختان تماس مییابند هنوز میتوان خار و خاشاک باقیمانده از سیلآورد زمستانی را که به آنها گیر کردهاند، دید. و درختان چناری هم هستند که با شاخ و برگهای سفید، خالمخالی و خمیدۀ خود طاقی روی آبگیر ساختهاند......
کتاب موش ها و آدم ها نوشته جان استن بک با ترجمه رضا ستوده, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی، ادبیات بزرگان میباشد.
جان استن بک عمر خود را صرف آفرینش زیباترین و تأثیر گذار ترین متون ادبی جهان کرد و سرانجام در شصت سالگی به کسب جایزه نوبل مفتخر شد. کتابی که در دست دارید به قلم همین نویسنده و یکی از مشهورترین آثار ادبی جهان است. موشها و آدمها قصه تنهایی آدم ها و بیانیه ای بر ضد مناسبات غلط اجتماعی و جریان حاکم بر تحمیق انسان ها است. این داستان، قصه افراد آسیب پذیری است که تحت ستم حاصل از روابط موجود در جامعه قرار گرفته اند. اما علی رغم تمام این واقعیت های تلخ، این کتاب مشوق دوستی ها، مهربانی ها و اتحاد ضعفا است: اسلیم گفت: «شماها همیشه با هم سفر می کنین؟» جرج گفت: «آره، همیشه. میشه گفت یه جورایی هوای همدیگه رو داریم.» و جرج انگشت شستش را به نشانه رفاقت به لنی نشان داد.
در این رمان می خوانید رودخانۀ سَلیناس در چند مایلی جنوب سُلِداد، کنار کوهپایهای فرو میریزد و سبز و عمیق جریان مییابد. آب آن هم گرم است چون قبل از اینکه به آبگیر باریکی برسد روی شنهای زردرنگ سُر میخورد و زیر نور آفتاب تلألو مییابد. در یک سمت رودخانه همهجا سربالاییهای طلایی رنگی است که پیچاپیچ به رشته کوههای سخت و سنگی گابیلان منتهی میشوند، ولی سمتی که دره است، درختانی کنار آب به خط شدهاند _ درختان بیدی که هر بهار سرسبز و شاداب میشوند. با این وصف در پایین این درختان جایی که برگها با تنۀ درختان تماس مییابند هنوز میتوان خار و خاشاک باقیمانده از سیلآورد زمستانی را که به آنها گیر کردهاند، دید. و درختان چناری هم هستند که با شاخ و برگهای سفید، خالمخالی و خمیدۀ خود طاقی روی آبگیر ساختهاند......