کتاب مواظب هستم نوشته ترزا دریسکل با ترجمه مهرداد یوسفی, توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
کتابی که می خوانید مواظبت هستم داستانی معمایی و ماجراجویانه که از زاویه دید افراد گوناگون روایت می شود و جریانات پس از ناپدید شدن دختری جوان و زیبا به نام آنا را به تصویر می کشد. در حالی که سارا و آنا برای نخستین بار سفری مجردی را به لندن تجربه می کنند، با دو پسر جوان و جذاب آشنا می شوند که به تازگی از زندان آزاد شده اند، مادری در قطار متوجه گفتگو و آشنایی آن ها با یکدیگر می شود، او تصمیم می گیرد به دخترها هشدار دهد و یا والدین شان را از قضیه با خبر کند اما از این کار سرباز می زند. در نهایت کم تر از 24 ساعت بعد اخباری شوکه اش می کند و موجی از عذاب وجدان را به سویش روانه می سازد. دختر جوانی به نام آنا گم شده است!
بخشی از کتاب
اما مردن هم فکر خوبی نبود، و او قطعا دوست نداشت حالا بمیرد، و به همین دلیل، رو به رو شدن با جزئیات این قدر برایش دشوار است. چه بلایی به سر کبدش آمده؟ آن آزمایش ها و آن پچ پچ ها چه معنایی دارند؟ آن مشاور وقتی به نتایج آزمایش ها نگاه می کرد، چرا آن قدر پریشان بود.
سارا احساس می کند که دستانش دارند می لرزند. وقتی به آن ها نگاه می کند متوجه می شود که واقعا دارند می لرزند، و آرزو می کند کاش هیچ وقت در خصوص بیماری اش در اینترنت جستجو نکرده بود. در این فکر فرو می رود که مردن چگونه است. آیا واقعا درد دارد؟ آیا چیزی احساس می کند؟....
کتاب مواظب هستم نوشته ترزا دریسکل با ترجمه مهرداد یوسفی, توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
کتابی که می خوانید مواظبت هستم داستانی معمایی و ماجراجویانه که از زاویه دید افراد گوناگون روایت می شود و جریانات پس از ناپدید شدن دختری جوان و زیبا به نام آنا را به تصویر می کشد. در حالی که سارا و آنا برای نخستین بار سفری مجردی را به لندن تجربه می کنند، با دو پسر جوان و جذاب آشنا می شوند که به تازگی از زندان آزاد شده اند، مادری در قطار متوجه گفتگو و آشنایی آن ها با یکدیگر می شود، او تصمیم می گیرد به دخترها هشدار دهد و یا والدین شان را از قضیه با خبر کند اما از این کار سرباز می زند. در نهایت کم تر از 24 ساعت بعد اخباری شوکه اش می کند و موجی از عذاب وجدان را به سویش روانه می سازد. دختر جوانی به نام آنا گم شده است!
بخشی از کتاب
اما مردن هم فکر خوبی نبود، و او قطعا دوست نداشت حالا بمیرد، و به همین دلیل، رو به رو شدن با جزئیات این قدر برایش دشوار است. چه بلایی به سر کبدش آمده؟ آن آزمایش ها و آن پچ پچ ها چه معنایی دارند؟ آن مشاور وقتی به نتایج آزمایش ها نگاه می کرد، چرا آن قدر پریشان بود.
سارا احساس می کند که دستانش دارند می لرزند. وقتی به آن ها نگاه می کند متوجه می شود که واقعا دارند می لرزند، و آرزو می کند کاش هیچ وقت در خصوص بیماری اش در اینترنت جستجو نکرده بود. در این فکر فرو می رود که مردن چگونه است. آیا واقعا درد دارد؟ آیا چیزی احساس می کند؟....