کتاب من از گورانی ها می ترسم نوشته بلقیس سلیمانی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان ایرانی
من از گورانیها میترسم» داستان ترسهای یک زن میانسال به اسم فرنگیس است که میان سنت و مدرنیته دست و پا میزند. ترسهایی که برخی از آنها محصول روان ناآرام او و برخی محصول شرایط اجتماعیش هستند. بلقیس سلیمانی، نویسنده توانای این روزها، در این داستان هم مانند آثار دیگرش، «به هادس خوش آمدید» و «خالهبازی» پرسشهای فلسفی مهمی را مطرح کرده است که از ذهن زنان سرچشمه میگیرند. این که درست و غلط را چطور باید تشخیص داد، زندگی توام با رنج ارزش زیستن دارد یا خیر و...
فرنگیس دختر حاجی پیلهوری از بزرگان شهر که برای تحصیل به تهران رفته، ازدواج کرده و زندگی مرفهی دارد، طبق برنامه خانوادگی، به شهر کوچک خود گوران (شهری که دو داستان دیگر سلیمانی هم در آنها میگذرد) آمده است تا مانند خواهرو برادرهایش، دوماه از پدرومادر پیر و برادرش که بیمار ذهنی-حرکتی است نگهداری کند. او در تهران مشکلات زیادی را از سرگذرانده است از جمله زندگی زناشویی ناموفق و طلاق که تا پایان داستان یکی یکی برای خواننده فاش میشوند. داستان اصلی سلیمانی، داستان بیگانگی فرنگیس با گورانیها و سنتهای آنان است. احساسی که او را دچار پارادوکسهای درونی کرده است، در تقابل با شهری که سخت گرفتار سنتهای دیرپای خود است.
شهری نامهربان با زن و مشکلاتش، شهری که پیشتر، قصاوتش را به دو هم کلاسی او، ناهید و رودابه (شخصیتهای دو داستان دیگر سلیمانی) نشان داده است. او هم یکی از همین زنها است که حالا یک خانم تهرانی شده و دیگر گورانیها را نمیفهمد، اما گوران هنوز در باطن او ریشه دارد و بخشی از خاطراش همیشه در تسخیر گوران است: «چرا من در گذشته زندگی میکنم؟ چر این گذشته لعنتی گوران ولم نمیکند؟ چرا به بچههایم فکر نمیکنم، به سفرهایی که میتوانم به آمریکا و اگر کار فرناز و شوهرش درست شد، به استرالیا داشته باشم؟» داستان سیری خطی دارد و ماجرا طی دو ماه روایت میشود. گاهی فلاشبکهایی به دهه شصت دارد و در تمام اینها به دنبال واکاوی ترسهای فرنگیس است. معرفی کردن دیرهنگام شخصیتها، بومی بودن فضای داستان، تعلیقهای آرام و پیدرپی و فضاسازی ماهرانه از ویژگیهای این رمان بلقیس سلیمانی است. ترفندهای دراماتیک سلیمانی در روایت همچون حمایت نوبتی فرزندان از مادر و پدر پیر، دیدار با دوستان قدیم، بحرانهای خانوادگی، مرگ یا قتل دوست قدیمی و شروع دلبستگی جدید برای فرنگیس که نشان از جستجوی آرامشی گمشده دارد، رمان «من از گورانیها میترسم» را به رمانی پربار و قابل تامل تبدیل میکند.
کتاب من از گورانی ها می ترسم نوشته بلقیس سلیمانی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان ایرانی
من از گورانیها میترسم» داستان ترسهای یک زن میانسال به اسم فرنگیس است که میان سنت و مدرنیته دست و پا میزند. ترسهایی که برخی از آنها محصول روان ناآرام او و برخی محصول شرایط اجتماعیش هستند. بلقیس سلیمانی، نویسنده توانای این روزها، در این داستان هم مانند آثار دیگرش، «به هادس خوش آمدید» و «خالهبازی» پرسشهای فلسفی مهمی را مطرح کرده است که از ذهن زنان سرچشمه میگیرند. این که درست و غلط را چطور باید تشخیص داد، زندگی توام با رنج ارزش زیستن دارد یا خیر و...
فرنگیس دختر حاجی پیلهوری از بزرگان شهر که برای تحصیل به تهران رفته، ازدواج کرده و زندگی مرفهی دارد، طبق برنامه خانوادگی، به شهر کوچک خود گوران (شهری که دو داستان دیگر سلیمانی هم در آنها میگذرد) آمده است تا مانند خواهرو برادرهایش، دوماه از پدرومادر پیر و برادرش که بیمار ذهنی-حرکتی است نگهداری کند. او در تهران مشکلات زیادی را از سرگذرانده است از جمله زندگی زناشویی ناموفق و طلاق که تا پایان داستان یکی یکی برای خواننده فاش میشوند. داستان اصلی سلیمانی، داستان بیگانگی فرنگیس با گورانیها و سنتهای آنان است. احساسی که او را دچار پارادوکسهای درونی کرده است، در تقابل با شهری که سخت گرفتار سنتهای دیرپای خود است.
شهری نامهربان با زن و مشکلاتش، شهری که پیشتر، قصاوتش را به دو هم کلاسی او، ناهید و رودابه (شخصیتهای دو داستان دیگر سلیمانی) نشان داده است. او هم یکی از همین زنها است که حالا یک خانم تهرانی شده و دیگر گورانیها را نمیفهمد، اما گوران هنوز در باطن او ریشه دارد و بخشی از خاطراش همیشه در تسخیر گوران است: «چرا من در گذشته زندگی میکنم؟ چر این گذشته لعنتی گوران ولم نمیکند؟ چرا به بچههایم فکر نمیکنم، به سفرهایی که میتوانم به آمریکا و اگر کار فرناز و شوهرش درست شد، به استرالیا داشته باشم؟» داستان سیری خطی دارد و ماجرا طی دو ماه روایت میشود. گاهی فلاشبکهایی به دهه شصت دارد و در تمام اینها به دنبال واکاوی ترسهای فرنگیس است. معرفی کردن دیرهنگام شخصیتها، بومی بودن فضای داستان، تعلیقهای آرام و پیدرپی و فضاسازی ماهرانه از ویژگیهای این رمان بلقیس سلیمانی است. ترفندهای دراماتیک سلیمانی در روایت همچون حمایت نوبتی فرزندان از مادر و پدر پیر، دیدار با دوستان قدیم، بحرانهای خانوادگی، مرگ یا قتل دوست قدیمی و شروع دلبستگی جدید برای فرنگیس که نشان از جستجوی آرامشی گمشده دارد، رمان «من از گورانیها میترسم» را به رمانی پربار و قابل تامل تبدیل میکند.