رمان ملودی سکوت نوشته ریحانه فرج اله، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
رمان ملودی سکوت دختری پر از تلخی،پر از تنهایی،پر از لجبازی،پر از بدشانسی.. پسری با گذشته ای خط خطی،ذهنی مشغول،عقاید وتعصبی خاص..واما زندگی پر از پیچ وخم.. اتفاقاتی عجیب ، تلخ وگاهی شیرین، غیر قابل پیش بینی ملودی و بهنامی که مجبورن همدیگه رو تحمل کنن…پر از دعوا ، پر از بحث، پر از لبخند،پر از اشک ولی اینبار زندگی جور دیگه ای رقم میخوره شاید بالعکس..بد شانسی،بد شانسی،بد شانسی،بدشانسی و خدایی که در این نزدیکیست..
باش ،باش،غلط کردم .دیگه نمیرم .ولم کن دیگـه
ببند دهنتو شدی شبیه دخترای خیابونی!!
بهنام من که گفتم دیگه نمیرم .ول کن دستمو غلط کردم.فردا مدرسه دارم..باید درس بخونم.دوباره شروع نکن جون مادرت
مدرسه بخوره تو فرق سرت .دیگه نمیخواد بری مدرسه
بهنام ولم کن ..درس دارم
همش تقصیر اون دوست نفهم تر از خودته .اخه ملودی یه نگاه به خودت بنداز تورو چه پارتی؟!
باش تو راست میگی فقط ولم کن .توروخدا دوباره منو ننداز تو اتاق به خدا سرده..
خفه شو .بار اولت نیست
خب چرا زور میگی ! مگه پارتی چـشه ؟ یه جشنه که فقط چند تا از رفقا دور هم جمع میشن..
ابروهاش از خشم خمیده شده بود.لبخند زدمو ابروهامو انداختم بالا وصورتمو شبیه موش کردم وگفتم:
قبول دیه؟
بـه چشـمهایش خیره شدم….. یک دفعه حالت صورتش تغییر کردو دستمو محکم تر از قبل دربین دست های نیرومندش فشردوگفت:
رمان ملودی سکوت نوشته ریحانه فرج اله، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
رمان ملودی سکوت دختری پر از تلخی،پر از تنهایی،پر از لجبازی،پر از بدشانسی.. پسری با گذشته ای خط خطی،ذهنی مشغول،عقاید وتعصبی خاص..واما زندگی پر از پیچ وخم.. اتفاقاتی عجیب ، تلخ وگاهی شیرین، غیر قابل پیش بینی ملودی و بهنامی که مجبورن همدیگه رو تحمل کنن…پر از دعوا ، پر از بحث، پر از لبخند،پر از اشک ولی اینبار زندگی جور دیگه ای رقم میخوره شاید بالعکس..بد شانسی،بد شانسی،بد شانسی،بدشانسی و خدایی که در این نزدیکیست..
باش ،باش،غلط کردم .دیگه نمیرم .ولم کن دیگـه
ببند دهنتو شدی شبیه دخترای خیابونی!!
بهنام من که گفتم دیگه نمیرم .ول کن دستمو غلط کردم.فردا مدرسه دارم..باید درس بخونم.دوباره شروع نکن جون مادرت
مدرسه بخوره تو فرق سرت .دیگه نمیخواد بری مدرسه
بهنام ولم کن ..درس دارم
همش تقصیر اون دوست نفهم تر از خودته .اخه ملودی یه نگاه به خودت بنداز تورو چه پارتی؟!
باش تو راست میگی فقط ولم کن .توروخدا دوباره منو ننداز تو اتاق به خدا سرده..
خفه شو .بار اولت نیست
خب چرا زور میگی ! مگه پارتی چـشه ؟ یه جشنه که فقط چند تا از رفقا دور هم جمع میشن..
ابروهاش از خشم خمیده شده بود.لبخند زدمو ابروهامو انداختم بالا وصورتمو شبیه موش کردم وگفتم:
قبول دیه؟
بـه چشـمهایش خیره شدم….. یک دفعه حالت صورتش تغییر کردو دستمو محکم تر از قبل دربین دست های نیرومندش فشردوگفت: