کتاب مزرعه ی حیوانات نوشته جورج ارول ترجمه امیر امیرشاهی توسط انتشارات کوله پشتی با موضوع روانشناسی، ادبیات، ادبیات داستانی به چاپ رسیده است.
در ژانویه، هوا خیلی سرد شد. زمین مزرعه چون سنگ، سفت بود و هیچ کاری در مزرعه پیش نمیرفت. جلسات متعددی در طویله تشکیل شد و خوکها سرگرم طرح نقشهی کار فصل آینده بودند. پذیرفته شده بود که خوکها، که بهوضوح از دیگر حیوانات زیرکتر بودند، تمام تصمیمات را دربارهی خط مشی مزرعه بگیرند، ولی این تصمیمات با اکثریت آرا تصویب شود. اگر بگومگوهای بین اسنوبال و ناپلئون نبود، این ترتیب مناسب بود، اما آنها گاه و بیگاه با هم مخالفت میکردند. اگر یکی از آندو پیشنهاد میداد که جُو بیشتری کاشته شود، دیگری میگفت جو صحرایی بیشتر کاشته شود؛ و اگر یکی میگفت که فلان مزرعه برای کشت کلمپیچ مناسب است، دیگری میگفت آن زمین فقط مناسب کشت چغندر است.
هرکدام پیروانی داشتند و بحثهای سختی درمیگرفت. در جلسات، بهطور معمول اسنوبال برندهی اکثریت آرا بود، چون خوب حرف میزد، اما ناپلئون خارج از جلسات موفقتر بود، بهویژه بین گوسفندان نفوذ بیشتری داشت. این اواخر گوسفندان یاد گرفته بودند که با بعبعِ «چهارپا خوب، دوپا بد» بهجا و بیجا جلسات را برهم بزنند. بهویژه در لحظات حساس نطق اسنوبال، بیشتر بعبع «چهارپا خوب، دوپا بد» بلند میشد. اسنوبال چند شمارهی قدیمی مجلهی برزگر و دامدار را بهدقت مطالعه کرده بود که پر از طرح و نقشه برای توسعه و عمران مزرعه بود. دربارهی زهکشی و کود شیمیایی، عالمانه صحبت میکرد و برای صرفهجویی در کار، نقشهی پیچیدهای تهیه کرده بود که طبق آن، حیوانات مدفوع خود را هر روز در نقطهای مشخص از مزرعه میریختند. ناپلئون از خود طرحی نداشت و فقط بهآرامی میگفت که طرح و نقشهی اسنوبال به جایی نمیرسد. پیدا بود که منتظر فرصت مناسبی است؛ ولی هیچیک از کشمکشهای آندو به شدت اختلافی که سر آسیاب بادی پیدا کردند نبود.
کتاب مزرعه ی حیوانات نوشته جورج ارول ترجمه امیر امیرشاهی توسط انتشارات کوله پشتی با موضوع روانشناسی، ادبیات، ادبیات داستانی به چاپ رسیده است.
در ژانویه، هوا خیلی سرد شد. زمین مزرعه چون سنگ، سفت بود و هیچ کاری در مزرعه پیش نمیرفت. جلسات متعددی در طویله تشکیل شد و خوکها سرگرم طرح نقشهی کار فصل آینده بودند. پذیرفته شده بود که خوکها، که بهوضوح از دیگر حیوانات زیرکتر بودند، تمام تصمیمات را دربارهی خط مشی مزرعه بگیرند، ولی این تصمیمات با اکثریت آرا تصویب شود. اگر بگومگوهای بین اسنوبال و ناپلئون نبود، این ترتیب مناسب بود، اما آنها گاه و بیگاه با هم مخالفت میکردند. اگر یکی از آندو پیشنهاد میداد که جُو بیشتری کاشته شود، دیگری میگفت جو صحرایی بیشتر کاشته شود؛ و اگر یکی میگفت که فلان مزرعه برای کشت کلمپیچ مناسب است، دیگری میگفت آن زمین فقط مناسب کشت چغندر است.
هرکدام پیروانی داشتند و بحثهای سختی درمیگرفت. در جلسات، بهطور معمول اسنوبال برندهی اکثریت آرا بود، چون خوب حرف میزد، اما ناپلئون خارج از جلسات موفقتر بود، بهویژه بین گوسفندان نفوذ بیشتری داشت. این اواخر گوسفندان یاد گرفته بودند که با بعبعِ «چهارپا خوب، دوپا بد» بهجا و بیجا جلسات را برهم بزنند. بهویژه در لحظات حساس نطق اسنوبال، بیشتر بعبع «چهارپا خوب، دوپا بد» بلند میشد. اسنوبال چند شمارهی قدیمی مجلهی برزگر و دامدار را بهدقت مطالعه کرده بود که پر از طرح و نقشه برای توسعه و عمران مزرعه بود. دربارهی زهکشی و کود شیمیایی، عالمانه صحبت میکرد و برای صرفهجویی در کار، نقشهی پیچیدهای تهیه کرده بود که طبق آن، حیوانات مدفوع خود را هر روز در نقطهای مشخص از مزرعه میریختند. ناپلئون از خود طرحی نداشت و فقط بهآرامی میگفت که طرح و نقشهی اسنوبال به جایی نمیرسد. پیدا بود که منتظر فرصت مناسبی است؛ ولی هیچیک از کشمکشهای آندو به شدت اختلافی که سر آسیاب بادی پیدا کردند نبود.