کتاب مرگ کسب و کار من است نوشته روبر مرل با ترجمه احمد شاملو, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب شامل ادبیات فرانسه, رمان خارجی، ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
در حقیقت کتاب مرگ کسب و کار من است نوشتۀ روبر مرل (Robert Merle) زندگی نامۀ یک جلاد مدرن در زمان آلمان نازی است که براساس تحقیقاتی در زندگی خصوصی پارهای از جنایتکاران نازی نوشته شده است. رودلف لانگ، قهرمان قصه که مردی جدی و سرد و بیاحساس است، چنان سرسپرده و شاید هم میهنپرست است که در راه خدمت به آلمان و فرمانبردای از وظایفش حتی از کشتن و سوزاندن میلیونها یهودی بیگناه و مفلوک باکی ندارد. چرا که به نظر او تنها یک گناه در همهٔ عالم وجود دارد و آن «آلمانی خوبی نبودن» است و «آلمانی خوبی بودن» به معنای دفاع از خاک آلمان و اطاعت امر از مافوقهایی است که چون بت قابل پرستشاند و هرچه که فرمان بدهند لازم الاجراست.
در ابتدای داستان وارد فضای کودکی لانگ میشویم که چگونه با پدری سختگیر و منضبط او بسیار فرمانپذیر و مطیع تربیت شد. پدری بسیار مذهبی که او را نذر کلیسا کرده بود اما رودلف همیشه در قلب خود عمویش را که یک افسر بود میستود. آرزوی او این بود که مانند عموی خود فردی نظامی شود اما آن را غیر ممکن میدید تا زمانی که واقعهای کوچک مسیر زندگی او را تغییر داد.
. آن واقعه سبب اندوه عمیق او و از دست دادن ایمانش شد. و خلایی عمیق در وجود او بوجود آورد.
او در سن 16 سالگی با فرار از خانه به ارتش ملحق شد و با وجود سن کمش به کمک اطاعت محض و انضباط زیاد مدارج ترقی را طی کرد. به همین ترتیب او قسمت اعظم زندگیش را در جنگ صرف کرد(جنگ جهانی اول) پس از اتمام جنگ او مدتی را به کارگری مشغول بود تا زمانی که به حزب نازی پیوست......
کتاب مرگ کسب و کار من است نوشته روبر مرل با ترجمه احمد شاملو, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب شامل ادبیات فرانسه, رمان خارجی، ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
در حقیقت کتاب مرگ کسب و کار من است نوشتۀ روبر مرل (Robert Merle) زندگی نامۀ یک جلاد مدرن در زمان آلمان نازی است که براساس تحقیقاتی در زندگی خصوصی پارهای از جنایتکاران نازی نوشته شده است. رودلف لانگ، قهرمان قصه که مردی جدی و سرد و بیاحساس است، چنان سرسپرده و شاید هم میهنپرست است که در راه خدمت به آلمان و فرمانبردای از وظایفش حتی از کشتن و سوزاندن میلیونها یهودی بیگناه و مفلوک باکی ندارد. چرا که به نظر او تنها یک گناه در همهٔ عالم وجود دارد و آن «آلمانی خوبی نبودن» است و «آلمانی خوبی بودن» به معنای دفاع از خاک آلمان و اطاعت امر از مافوقهایی است که چون بت قابل پرستشاند و هرچه که فرمان بدهند لازم الاجراست.
در ابتدای داستان وارد فضای کودکی لانگ میشویم که چگونه با پدری سختگیر و منضبط او بسیار فرمانپذیر و مطیع تربیت شد. پدری بسیار مذهبی که او را نذر کلیسا کرده بود اما رودلف همیشه در قلب خود عمویش را که یک افسر بود میستود. آرزوی او این بود که مانند عموی خود فردی نظامی شود اما آن را غیر ممکن میدید تا زمانی که واقعهای کوچک مسیر زندگی او را تغییر داد.
. آن واقعه سبب اندوه عمیق او و از دست دادن ایمانش شد. و خلایی عمیق در وجود او بوجود آورد.
او در سن 16 سالگی با فرار از خانه به ارتش ملحق شد و با وجود سن کمش به کمک اطاعت محض و انضباط زیاد مدارج ترقی را طی کرد. به همین ترتیب او قسمت اعظم زندگیش را در جنگ صرف کرد(جنگ جهانی اول) پس از اتمام جنگ او مدتی را به کارگری مشغول بود تا زمانی که به حزب نازی پیوست......