کتاب مرشد و مارگاریتا

کتاب مرشد و مارگاریتا نوشته میخائیل بولگالف ترجمه صدف علی نیا توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان

بخشی از متن کتاب

 درست معلوم نبود چه چیزی بزدومنی را وادار کرده بود شعر را آن طور که نوشته بود، بنویسد: آیا استعداد فراوانش برای توصیفات عینی مسبب خطایش بود یا نادانی کاملش درباره ی مضمون شعر؟ به هرحال مسیح او کاملا زنده از آب در آمده بود؛ مسیحی که با وجود عیب های بسیارش، در واقع زنده بود. اما برلیوز می خواست به شاعر ثابت کند که مسئله ی عمده این نیست که مسیح چه کسی بود و یا حتی خوب بود یا بد؛ بلکه مسئله این است که اساسا شخصی به نام مسیح وجود خارجی نداشته و تمام داستان های مربوط به او ساختگی محض اند و اسطوره ی صرف اند... 

 نیمه شب نزدیک می شد، باید عجله می کردند. مارگریتا دور و برش را درست نمی دید؛ چند شمع و حوضچه ی خالی به یادش ماند که از سنگ عقیق ساخته شده بود. مارگریتا را در میان حوضچه ایستاداندند و هلا، با کمک ناتاشا، بدنش را با مایع غلیظ داغ سرخ رنگی شستشو داد. مارگریتا مایع را مزمزه کرد و از طعم شور آن دانست که حمامش از خون است و بعد از این روپوش ارغوانی، نوبت مایع دیگری بود رقیق، شفاف و صورتی رنگ؛ سر مارگریتا از عطر گل سرخ به دوران افتاد. آنگاه مارگریتا را برتختی از بلور خواباندند و با برگ سبز آنقدر بر پوست تنش مالیدند که تنش شفاف شد... 

 باجگیر چشم هایش را فرو بسته بود و صاعقه ای آسمانی را انتظار می کشید. اتفاقی نیفتاد. بی آنکه چشم های خود را بگشاید، خشمش را با نفرین بر آسمان فرو نشاند. فریاد می زد که ایمانش خلل یافته و حتما خدایان دیگر و بهتری نیز هستند. هیچ خدایی رخصت نمی داد مردی چون یسوعا بر صلیب بگذرد. باجگیر که صدایش سخت گرفته بود، فریاد زد: نه اشتباه می کردم... شاید دود قربانی های معبد چشمت را نابینا کرده و تنها بانگ شیپور کاهنان را شنوایی؟... ای خدای راهزنان و حامیان و هواداران راهزنان لعنت باد! 

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
380,000
٪65
133,000 تومان
توضیحات

کتاب مرشد و مارگاریتا نوشته میخائیل بولگالف ترجمه صدف علی نیا توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان

بخشی از متن کتاب

 درست معلوم نبود چه چیزی بزدومنی را وادار کرده بود شعر را آن طور که نوشته بود، بنویسد: آیا استعداد فراوانش برای توصیفات عینی مسبب خطایش بود یا نادانی کاملش درباره ی مضمون شعر؟ به هرحال مسیح او کاملا زنده از آب در آمده بود؛ مسیحی که با وجود عیب های بسیارش، در واقع زنده بود. اما برلیوز می خواست به شاعر ثابت کند که مسئله ی عمده این نیست که مسیح چه کسی بود و یا حتی خوب بود یا بد؛ بلکه مسئله این است که اساسا شخصی به نام مسیح وجود خارجی نداشته و تمام داستان های مربوط به او ساختگی محض اند و اسطوره ی صرف اند... 

 نیمه شب نزدیک می شد، باید عجله می کردند. مارگریتا دور و برش را درست نمی دید؛ چند شمع و حوضچه ی خالی به یادش ماند که از سنگ عقیق ساخته شده بود. مارگریتا را در میان حوضچه ایستاداندند و هلا، با کمک ناتاشا، بدنش را با مایع غلیظ داغ سرخ رنگی شستشو داد. مارگریتا مایع را مزمزه کرد و از طعم شور آن دانست که حمامش از خون است و بعد از این روپوش ارغوانی، نوبت مایع دیگری بود رقیق، شفاف و صورتی رنگ؛ سر مارگریتا از عطر گل سرخ به دوران افتاد. آنگاه مارگریتا را برتختی از بلور خواباندند و با برگ سبز آنقدر بر پوست تنش مالیدند که تنش شفاف شد... 

 باجگیر چشم هایش را فرو بسته بود و صاعقه ای آسمانی را انتظار می کشید. اتفاقی نیفتاد. بی آنکه چشم های خود را بگشاید، خشمش را با نفرین بر آسمان فرو نشاند. فریاد می زد که ایمانش خلل یافته و حتما خدایان دیگر و بهتری نیز هستند. هیچ خدایی رخصت نمی داد مردی چون یسوعا بر صلیب بگذرد. باجگیر که صدایش سخت گرفته بود، فریاد زد: نه اشتباه می کردم... شاید دود قربانی های معبد چشمت را نابینا کرده و تنها بانگ شیپور کاهنان را شنوایی؟... ای خدای راهزنان و حامیان و هواداران راهزنان لعنت باد! 

مشخصات
  • ناشر
    نیک فرجام/ ایرمان
  • نویسنده
    میخائیل بولگاکف
  • مترجم
    صدف علی نیا
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1402
  • نوبت چاپ
    دوم
  • تعداد صفحات
    323
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش