کتاب مردم فقیر نوشته فئودور داستایوفسکی با ترجمه امیر لاهوتی, توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
کتابی که می خوانید مردم فقیر نخستین اثر داستایفسکی است که رمان فقر را حکایت می کند. مضمون آن نامه نگاری میان دختری جوان به نام «واروارا» و مرد مسنی به نام «ماکار» است. ماکار که خود را خویشاوند واروارا می داند ازطریق مستخدم او با هم نامه نگاری می کنند. واروارا دختری یتیم و بیمار است که همراه مستخدمش در آپارتمان روبروی خانه ی ماکار زندگی می کند. ماکار تمایل دارد احتیاجات او را برآورده کند، حتی با فروختن وسایلی که نیاز چندانی به آنها ندارد؛ اما سرانجام در گرفتاری و بدهکاری غرق می شود و دختر به دنبال چاره ای است که هم خود و هم ماکار را نجات دهد.
بخشی از کتاب
فرشته کوچکم، واروارا آلکسیونا!
دختر عزیزم! روح و روانم، عجله دارم که هرچه زودتر، به شما خبر دهم که روزنه امیدی در برابر من گشوده شده است. چگونه به من می نویسید که لازم نیست وام بگیرم؟ کبوتر کوچکم، بدون وام ممکن نیست. مشکل من حل شود. الان وضع من بد است و اگر خدای ناخواسته برای شما هم پیش آمدی کرد، آن وقت تکلیف چیست؟ آخر شما ضعیف هستید، من این را به همین جهت می نویسم که گرفتن وام اجتناب پذیر است. پس من این مسئله را دنبال خواهم کرد و می کوشم تا وامی بگیرم.
واروارا آلکسیونا، به عرضتان می رسانم که من در اداره، جایم کنار یمیلیان ایوانویچ است، اما نه آن یمیلیانی که شما می شناسید، او هم مثل من عضوی دون پایه است، من و او در اداره مان تقریبا قدیمی ترین و ریشه دارترین کارمند اداره هستیم. او قلب مهربان و بی غرضی دارد و به علاوه، خیلی کم حرف و همیشه ساکت و اندوهناک است.....
کتاب مردم فقیر نوشته فئودور داستایوفسکی با ترجمه امیر لاهوتی, توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
کتابی که می خوانید مردم فقیر نخستین اثر داستایفسکی است که رمان فقر را حکایت می کند. مضمون آن نامه نگاری میان دختری جوان به نام «واروارا» و مرد مسنی به نام «ماکار» است. ماکار که خود را خویشاوند واروارا می داند ازطریق مستخدم او با هم نامه نگاری می کنند. واروارا دختری یتیم و بیمار است که همراه مستخدمش در آپارتمان روبروی خانه ی ماکار زندگی می کند. ماکار تمایل دارد احتیاجات او را برآورده کند، حتی با فروختن وسایلی که نیاز چندانی به آنها ندارد؛ اما سرانجام در گرفتاری و بدهکاری غرق می شود و دختر به دنبال چاره ای است که هم خود و هم ماکار را نجات دهد.
بخشی از کتاب
فرشته کوچکم، واروارا آلکسیونا!
دختر عزیزم! روح و روانم، عجله دارم که هرچه زودتر، به شما خبر دهم که روزنه امیدی در برابر من گشوده شده است. چگونه به من می نویسید که لازم نیست وام بگیرم؟ کبوتر کوچکم، بدون وام ممکن نیست. مشکل من حل شود. الان وضع من بد است و اگر خدای ناخواسته برای شما هم پیش آمدی کرد، آن وقت تکلیف چیست؟ آخر شما ضعیف هستید، من این را به همین جهت می نویسم که گرفتن وام اجتناب پذیر است. پس من این مسئله را دنبال خواهم کرد و می کوشم تا وامی بگیرم.
واروارا آلکسیونا، به عرضتان می رسانم که من در اداره، جایم کنار یمیلیان ایوانویچ است، اما نه آن یمیلیانی که شما می شناسید، او هم مثل من عضوی دون پایه است، من و او در اداره مان تقریبا قدیمی ترین و ریشه دارترین کارمند اداره هستیم. او قلب مهربان و بی غرضی دارد و به علاوه، خیلی کم حرف و همیشه ساکت و اندوهناک است.....