کتاب مجموعه جنگ پیرمرد جلد چهارم قصه زویی نوشته جان اسکالزی با ترجمه حسین شهرابی, توسط انتشارات کتاب سرای تندیس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: شاهکارهای ادبیات علمی تخیلی, ادبیات داستانی, رمان خارجی, داستانی با خصوصیاتی متمایز, مجموعه شامل بر پنچ داستان کوتاه
آدم چطور باید نقشش را در بزرگ ترین قصه ی تاریخ تعریف کند؟
به این خاطر می پرسم که خودم می خواهم چنین قصه ای بگویم. من زویی بوتین پِری هستم: یکی از مهاجران به سیاره ای تازه و مرگبار، شمایلی مقدس برای یک نژاد از بیگانگانِ فضایی، بازیگر(ومُهره ای) کوچک در یک شطرنج میان ستاره ای برای نجاتِ بشر یا دیدنِ سقوط و انقراضش. من شاهد شکل گیری تاریخم. دوستِ کسانی هستم، دخترِ کسی هستم. انسانم، هفده ساله ام.
همه ی آدم های زمین قصه ای را که من در آن بودم می دانند. اما قصه ی من را نمی دانند؛ نمی دانند چطور آن کارها را کردم، چطور مجبور شدم که آن کارها را بکنم؛ نه فقط این که زنده بمانم، بلکه زمینی ها را هم زنده نگه دارم. همه ی شما را. حالا می خواهم برایتان تعریف کنم؛ نمی خواهم قصه ی سر راست بگویم، می خواهم حقیقت را بگویم، تمام حقیقت را بگویم، می خواهم شما هم حس کنید که من چه حسی داشتم: شادی و وحشت و دودلی، ترس و حیرت، درماندگی و امید. می خواهم بگویم که چه اتفاقاتی افتاد که ما برای فرار از اسارت به زمبن آمدیم و زمین را از اسارت نجات دادیم. همه ی این ها را از چشم خودم می گویم.
قصه اش را می دانید؛ اما همه چیزش را نمی دانید.
کتاب مجموعه جنگ پیرمرد جلد چهارم قصه زویی نوشته جان اسکالزی با ترجمه حسین شهرابی, توسط انتشارات کتاب سرای تندیس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: شاهکارهای ادبیات علمی تخیلی, ادبیات داستانی, رمان خارجی, داستانی با خصوصیاتی متمایز, مجموعه شامل بر پنچ داستان کوتاه
آدم چطور باید نقشش را در بزرگ ترین قصه ی تاریخ تعریف کند؟
به این خاطر می پرسم که خودم می خواهم چنین قصه ای بگویم. من زویی بوتین پِری هستم: یکی از مهاجران به سیاره ای تازه و مرگبار، شمایلی مقدس برای یک نژاد از بیگانگانِ فضایی، بازیگر(ومُهره ای) کوچک در یک شطرنج میان ستاره ای برای نجاتِ بشر یا دیدنِ سقوط و انقراضش. من شاهد شکل گیری تاریخم. دوستِ کسانی هستم، دخترِ کسی هستم. انسانم، هفده ساله ام.
همه ی آدم های زمین قصه ای را که من در آن بودم می دانند. اما قصه ی من را نمی دانند؛ نمی دانند چطور آن کارها را کردم، چطور مجبور شدم که آن کارها را بکنم؛ نه فقط این که زنده بمانم، بلکه زمینی ها را هم زنده نگه دارم. همه ی شما را. حالا می خواهم برایتان تعریف کنم؛ نمی خواهم قصه ی سر راست بگویم، می خواهم حقیقت را بگویم، تمام حقیقت را بگویم، می خواهم شما هم حس کنید که من چه حسی داشتم: شادی و وحشت و دودلی، ترس و حیرت، درماندگی و امید. می خواهم بگویم که چه اتفاقاتی افتاد که ما برای فرار از اسارت به زمبن آمدیم و زمین را از اسارت نجات دادیم. همه ی این ها را از چشم خودم می گویم.
قصه اش را می دانید؛ اما همه چیزش را نمی دانید.