کتاب قصه های امیرعلی 3 نوشته امیرعلی نبویان توسط انتشارات نقش و نگار با موضوع کودک و نوجوان، کتاب داستان، داستانهای کوتاه فارسی به چاپ رسیده است.
من اميرعلی نبویان هستم. متولد دوم فروردين هزاروسیصد و پنجاه و نه. فارغالتحصيل رشته مهندسی برق از دانشگاه صنعتی مازندران. اين قصهها ـ شکر خدا ـ «اتوبيوگرافی» نیستند و تمامش ساخته اين ذهن مشوش ژوليده است! اميدوارم كه دوستان، آنچه قلم نحيف و سواد خفيف بنده مرتكب شده را به بزرگواری ببخشند. راستی اين قصهها ادامه دارد.
بنده بارها اعتراف کردهام که آدم بدغذا و کجسلیقهای در زمینهی خورد و خوراک هستم، ولی با تمام این حرفها، خیلی دوست دارم قیافهی آن فرد محترمی که کشف کرده بادنجان خوراکی است را ببینم و از او بپرسم معیارش برای تشخیص موجودات قابل خوردن از سایرین چیست؟ اگرچه، هربار با مشاهدهی خیل عظیم مشتاقان و سینهچاکان بادنجان، درمییابم که در این مورد هم ایراد از خودم است؛ اما راستش اهالی فامیل ما چنان به صیفی مذکور علاقهمندند که در فصل فزونی و تازگی آن، حجم بادنجان خورده شده توسط قوم و خویش ما برحسب مترمکعب با مصرف سرانهی اکسیژنشان برابری میکند. پس بدیهی است که در این ایام، معدهی بینوای حقیر زیر محاصرهی سنگین برانی و میرزاقاسمی و کشک بادنجان و امثالهم تاب نمیآورد و فتح میشود.
در یکی از روزهای گرم تابستان، سر ظهر به خانه رسیدم و خود به چشم خویشتن دیدم که مادر دارد در آشپزخانه یک دوجین بادنجان را در غرقابی از روغن، جلز و ولز میدهد.
کتاب قصه های امیرعلی 3 نوشته امیرعلی نبویان توسط انتشارات نقش و نگار با موضوع کودک و نوجوان، کتاب داستان، داستانهای کوتاه فارسی به چاپ رسیده است.
من اميرعلی نبویان هستم. متولد دوم فروردين هزاروسیصد و پنجاه و نه. فارغالتحصيل رشته مهندسی برق از دانشگاه صنعتی مازندران. اين قصهها ـ شکر خدا ـ «اتوبيوگرافی» نیستند و تمامش ساخته اين ذهن مشوش ژوليده است! اميدوارم كه دوستان، آنچه قلم نحيف و سواد خفيف بنده مرتكب شده را به بزرگواری ببخشند. راستی اين قصهها ادامه دارد.
بنده بارها اعتراف کردهام که آدم بدغذا و کجسلیقهای در زمینهی خورد و خوراک هستم، ولی با تمام این حرفها، خیلی دوست دارم قیافهی آن فرد محترمی که کشف کرده بادنجان خوراکی است را ببینم و از او بپرسم معیارش برای تشخیص موجودات قابل خوردن از سایرین چیست؟ اگرچه، هربار با مشاهدهی خیل عظیم مشتاقان و سینهچاکان بادنجان، درمییابم که در این مورد هم ایراد از خودم است؛ اما راستش اهالی فامیل ما چنان به صیفی مذکور علاقهمندند که در فصل فزونی و تازگی آن، حجم بادنجان خورده شده توسط قوم و خویش ما برحسب مترمکعب با مصرف سرانهی اکسیژنشان برابری میکند. پس بدیهی است که در این ایام، معدهی بینوای حقیر زیر محاصرهی سنگین برانی و میرزاقاسمی و کشک بادنجان و امثالهم تاب نمیآورد و فتح میشود.
در یکی از روزهای گرم تابستان، سر ظهر به خانه رسیدم و خود به چشم خویشتن دیدم که مادر دارد در آشپزخانه یک دوجین بادنجان را در غرقابی از روغن، جلز و ولز میدهد.