کتاب قدیس نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه قهرمان نورانی، توسط انتشارات آریابان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان خارجی، داستان های کلمبیایی
چهارمین مجموعه ی داستان های کوتاه این نویسنده ی پر آوازه است. آنچه این اثر را از سایر آثار مارکز متمایز می سازد، محل وقوع حوادث و فضای داستان هاست. به این معنی که داستان های این مجموعه، بدبیاری های مردمان آمریکای لاتین در مکان هایی دور دست و در اروپا را تصور می کند و نویسنده با الهام از حرفه روزنامه نگاری که اهمیت بسیاری برای آن قایل است با گذری از نئورئالیسم به رئالیسم جادویی، خاطرات اعجاب آور خود را به رشته ی تحریر می کشد.
ـ این داستان ها قطعاً، قطعاتی از خاطرات خود من هستند که آن ها را از دفتر گمشده ام بازسازی و باز آفرینی کرده ام.
قسمتی از کتاب:
اما ماجرای واقعی مارگاریتو دو آرته شش ماه قبل از ورودش به رم آغاز شد و آن، وقتی بود که مجبور به تغییر مکان گورستان روستای محل اقامتش، برای احداث یک سد شده بودند و او نیز، همانند دیگر ساکنان منطقه، استخوان مرده هایش را یرای دفن کردن در قبرستان جدید، از زیر خاک بیرون آورده بود. زنش تماماً خاک شده بود، ولی در گور نزدیک به آن، جسد دخترش، بعد از گدشت یازده سال، هنوز سالم مانده بود. وقتی در آن نقطه، در تابوت را باز کرده بودند، بوی گل های سرخ تازه ای که همراه جسد در تابوت نهاده شده بود، به مشام می رسید؛ ولی مسأله حیرت آورتر این بود که جنازه، وزن چندانی نداشت!
صدها نفر از مردم کنجکاو و علاقه مند، برای دیدن این معجزه به روستا هجوم آورده بودند. متلاشی نشدن جسد، دلیلی روشن بر قدیس بودن آن بود و اسقف کاتولیک نظر داده بود که یک چنین آیتی باید تحت نظارت واتیکان مجدداً به خاک سپرده شود.
کتاب قدیس نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه قهرمان نورانی، توسط انتشارات آریابان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان خارجی، داستان های کلمبیایی
چهارمین مجموعه ی داستان های کوتاه این نویسنده ی پر آوازه است. آنچه این اثر را از سایر آثار مارکز متمایز می سازد، محل وقوع حوادث و فضای داستان هاست. به این معنی که داستان های این مجموعه، بدبیاری های مردمان آمریکای لاتین در مکان هایی دور دست و در اروپا را تصور می کند و نویسنده با الهام از حرفه روزنامه نگاری که اهمیت بسیاری برای آن قایل است با گذری از نئورئالیسم به رئالیسم جادویی، خاطرات اعجاب آور خود را به رشته ی تحریر می کشد.
ـ این داستان ها قطعاً، قطعاتی از خاطرات خود من هستند که آن ها را از دفتر گمشده ام بازسازی و باز آفرینی کرده ام.
قسمتی از کتاب:
اما ماجرای واقعی مارگاریتو دو آرته شش ماه قبل از ورودش به رم آغاز شد و آن، وقتی بود که مجبور به تغییر مکان گورستان روستای محل اقامتش، برای احداث یک سد شده بودند و او نیز، همانند دیگر ساکنان منطقه، استخوان مرده هایش را یرای دفن کردن در قبرستان جدید، از زیر خاک بیرون آورده بود. زنش تماماً خاک شده بود، ولی در گور نزدیک به آن، جسد دخترش، بعد از گدشت یازده سال، هنوز سالم مانده بود. وقتی در آن نقطه، در تابوت را باز کرده بودند، بوی گل های سرخ تازه ای که همراه جسد در تابوت نهاده شده بود، به مشام می رسید؛ ولی مسأله حیرت آورتر این بود که جنازه، وزن چندانی نداشت!
صدها نفر از مردم کنجکاو و علاقه مند، برای دیدن این معجزه به روستا هجوم آورده بودند. متلاشی نشدن جسد، دلیلی روشن بر قدیس بودن آن بود و اسقف کاتولیک نظر داده بود که یک چنین آیتی باید تحت نظارت واتیکان مجدداً به خاک سپرده شود.