کتاب قاضی نوشته ایوان کلیما با ترجمه فروغ پوریاوری, توسط انتشارات ثالث به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان ترجمه می باشد.
«جنگ تمام شد؛ کار رژیم اشغالگر هم همینطور. منفورترین نمایندگان آن رژیم یا از کشور فرار کرده بودند یا سر از زندان درآورده بودند و در همان حال قربانیان، شهید اعلام میشدند. اما همهٔ اینها فقط به بخش اندکی از ملت مربوط میشد؛ بیشتر مردم نه مرده بودند، نه فرار کرده بودند و نه زندانی شده بودند، بلکه فقط به زندگی عادیشان ادامه داده بودند. آنها یکشبه وارد دنیایی شده بودند که در آن فرمان اعمالی صادر میشد که طبق قوانین دیروز جرم شناخته میشد، دنیایی که قوانینش جرایمِ همین دیروز را قهرمانانه معرفی میکرد.»
در میان ساختمانهای گوتیک و خیابانهای مهآلود و در دوران تاریکِ حاکمیت کمونیستها در پراگ، روابط انسانها نیز مبهم و تیرهوتار میشود و همهچیز در هالهای از تردید قرار میگیرد. قاضیِ داستان کلیما بیش از آنکه قضاوت کند، قضاوت میشود. گاه دستگاه حکومت کمونیستی او را بازخواست میکند، گاه همسرش و دوستانش، گاه خود از نگاه آنها خود را محاکمه میکند، از دلِ این قضاوتهاست که عمیقترین و بنیادیترین تناقضهای زندگیاش بر خواننده فاش میشود. قاضیِ درستکاری که تن به صدور احکام ظالمانهٔ رژیم نمیدهد، تا کجا میتواند خود را پاک بداند؟
چرا خرید از آژانس کتاب؟
خرید از آژانس کتاب به شما این اطمینان را میدهد که نسخه اصلی و بهروز کتاب قاضی را دریافت خواهید کرد. ما با ارائه خدمات سریع، ارسال امن و قیمت مناسب، تجربه خریدی آسان و مطمئن را برای شما فراهم میآوریم.
برای خرید این کتاب و مشاهده کتابهای دیگر، به فروشگاه آنلاین آژانس کتاب مراجعه کنید.
کتاب قاضی نوشته ایوان کلیما با ترجمه فروغ پوریاوری, توسط انتشارات ثالث به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان ترجمه می باشد.
«جنگ تمام شد؛ کار رژیم اشغالگر هم همینطور. منفورترین نمایندگان آن رژیم یا از کشور فرار کرده بودند یا سر از زندان درآورده بودند و در همان حال قربانیان، شهید اعلام میشدند. اما همهٔ اینها فقط به بخش اندکی از ملت مربوط میشد؛ بیشتر مردم نه مرده بودند، نه فرار کرده بودند و نه زندانی شده بودند، بلکه فقط به زندگی عادیشان ادامه داده بودند. آنها یکشبه وارد دنیایی شده بودند که در آن فرمان اعمالی صادر میشد که طبق قوانین دیروز جرم شناخته میشد، دنیایی که قوانینش جرایمِ همین دیروز را قهرمانانه معرفی میکرد.»
در میان ساختمانهای گوتیک و خیابانهای مهآلود و در دوران تاریکِ حاکمیت کمونیستها در پراگ، روابط انسانها نیز مبهم و تیرهوتار میشود و همهچیز در هالهای از تردید قرار میگیرد. قاضیِ داستان کلیما بیش از آنکه قضاوت کند، قضاوت میشود. گاه دستگاه حکومت کمونیستی او را بازخواست میکند، گاه همسرش و دوستانش، گاه خود از نگاه آنها خود را محاکمه میکند، از دلِ این قضاوتهاست که عمیقترین و بنیادیترین تناقضهای زندگیاش بر خواننده فاش میشود. قاضیِ درستکاری که تن به صدور احکام ظالمانهٔ رژیم نمیدهد، تا کجا میتواند خود را پاک بداند؟