کتاب فصل استخوان کتاب دوم محفل گنگ ها
نیمهی دوم قرن بیست و یکم. بسیاری از شهرهای بزرگ جهان تحت تسلط نیرویی امنیتی است به نام «قلمه». پِیج ماهونی در دنیای زیرزمینیِ خلافکارهای «لندن قلمه» کار میکند و عضوی از دار و دستهی «هفت مُهر آخرالزمان» است. کارش اما حتا با معیارِ خلافکارها هم غریب است: گردآوری اطلاعات از طریق رخنه در ذهنِ دیگران. پیج «رؤیانورد» است، یعنی ردهی کمیاب و خاصی از «روشنبینان»؛ اما روشنبینان در دنیای تحتِ فرمانِ قلمه بزرگترین مجرمان هستند، چون هر نوع فعالیت مرتبط با روح و ماورا در حکومت قلمه قدغن است.
در کتاب فصل استخوان، قلمه پیج را دستگیر میکند و به زندانی مخوف میفرستد به نام «شئول یک». پیج در زندانِ خود میفهمد قدرتی در پشت پرده وجود دارد بسیار پلیدتر و عظیمتر از قلمه. شئول یک در اختیار نژادی قدرتمند و فراطبیعی است به نام «رِفائیم». روشنبینها ارزشِ زیادی برای رفائیم دارند؛ اما تنها در مقام سرباز و کارگر.
پیج ماهونی سرانجام با همکاریِ یکی از زندانبانهای خود به نام «سِماک مِشارتیم» یا «حارس» که از رفائیم است، شورشی به راه میاندازد و همراه با چندین روشنبینِ دیگر میگریزد، اما دردسرهایش تازه شروع شدهاند: بسیاری از بازماندههای آن زندان مفقود شدهاند و خودش هم تحتتعقیبترین فردِ لندن است...
گنگاربابها و گنگبانوهای حاکم بر خلافکارانِ لندن برای اولین بار پس از سالها جلسهی سرّیشان را تشکیل میدهند تا سرنوشتِ روشنبینانِ لندن را تعریف کنند. اما جامعهی روشنبینها هم اسرار ظلمانی و اختلافهای بسیاری دارد و اتحادشان برای مقابله با قلمه و رفائیم ناممکن است.
قلمه با تمامِ قوای خود به دنبال رؤیانورد است و رفائیمِ قدرتمند هم کمکم از سایهها بیرون میآیند و روشنبینان هم دلِ خوشی از پیج ندارند. پیج بیش از هر زمانِ دیگری به کمک نیاز دارد. اما حارس معلوم نیست کجاست. اما پیج باید سرنوشتِ جهان را تغییر بدهد.
کتاب فصل استخوان کتاب دوم محفل گنگ ها
نیمهی دوم قرن بیست و یکم. بسیاری از شهرهای بزرگ جهان تحت تسلط نیرویی امنیتی است به نام «قلمه». پِیج ماهونی در دنیای زیرزمینیِ خلافکارهای «لندن قلمه» کار میکند و عضوی از دار و دستهی «هفت مُهر آخرالزمان» است. کارش اما حتا با معیارِ خلافکارها هم غریب است: گردآوری اطلاعات از طریق رخنه در ذهنِ دیگران. پیج «رؤیانورد» است، یعنی ردهی کمیاب و خاصی از «روشنبینان»؛ اما روشنبینان در دنیای تحتِ فرمانِ قلمه بزرگترین مجرمان هستند، چون هر نوع فعالیت مرتبط با روح و ماورا در حکومت قلمه قدغن است.
در کتاب فصل استخوان، قلمه پیج را دستگیر میکند و به زندانی مخوف میفرستد به نام «شئول یک». پیج در زندانِ خود میفهمد قدرتی در پشت پرده وجود دارد بسیار پلیدتر و عظیمتر از قلمه. شئول یک در اختیار نژادی قدرتمند و فراطبیعی است به نام «رِفائیم». روشنبینها ارزشِ زیادی برای رفائیم دارند؛ اما تنها در مقام سرباز و کارگر.
پیج ماهونی سرانجام با همکاریِ یکی از زندانبانهای خود به نام «سِماک مِشارتیم» یا «حارس» که از رفائیم است، شورشی به راه میاندازد و همراه با چندین روشنبینِ دیگر میگریزد، اما دردسرهایش تازه شروع شدهاند: بسیاری از بازماندههای آن زندان مفقود شدهاند و خودش هم تحتتعقیبترین فردِ لندن است...
گنگاربابها و گنگبانوهای حاکم بر خلافکارانِ لندن برای اولین بار پس از سالها جلسهی سرّیشان را تشکیل میدهند تا سرنوشتِ روشنبینانِ لندن را تعریف کنند. اما جامعهی روشنبینها هم اسرار ظلمانی و اختلافهای بسیاری دارد و اتحادشان برای مقابله با قلمه و رفائیم ناممکن است.
قلمه با تمامِ قوای خود به دنبال رؤیانورد است و رفائیمِ قدرتمند هم کمکم از سایهها بیرون میآیند و روشنبینان هم دلِ خوشی از پیج ندارند. پیج بیش از هر زمانِ دیگری به کمک نیاز دارد. اما حارس معلوم نیست کجاست. اما پیج باید سرنوشتِ جهان را تغییر بدهد.