کتاب فصل آخر نوشته گیتا گرکانی توسط انتشارات مکتوب با موضوع ادبیات داستانی، رمان فارسی به چاپ رسیده است.
این قصه ی مکرر عشق است.هرکس خورشیدش را پیدا میکند،بی اختیار چشم در چشم او می دوزد و برای ابد در ناامیدی غرق میشود...یوسف،خورشید رعنا بود.رعنا وقتی چشم در چشم خورشیدش دوخت که هنوز از غروب چیزی نمی دانست... پر وقار السلطنه را در حالی پیدا کردند که روی صندلی اش مرده ودست هایش به صندلی بسته شده بود.چیزی دزدیده نشده بود.همه چیز در جای خود بود؛خصوصا رازی که همه ی اهل خانواده می دانستند،اما حتا برای همدیگر تعریف نمیکردند.چیز دیگری هم در اتاق پیدا شد:دو بسته پاکت قدیمی که از شدت کهنگی،زرد و پوسیده شده بود.یکی از بسته ها پاکت کارت های عروسی بود و بسته ی دیگر،نامه های یک دختر؛عروسی که هرگز سر نرگرفت و دختری که قرار بود با او ازدواج کند و نکرد
کتاب فصل آخر نوشته گیتا گرکانی توسط انتشارات مکتوب با موضوع ادبیات داستانی، رمان فارسی به چاپ رسیده است.
این قصه ی مکرر عشق است.هرکس خورشیدش را پیدا میکند،بی اختیار چشم در چشم او می دوزد و برای ابد در ناامیدی غرق میشود...یوسف،خورشید رعنا بود.رعنا وقتی چشم در چشم خورشیدش دوخت که هنوز از غروب چیزی نمی دانست... پر وقار السلطنه را در حالی پیدا کردند که روی صندلی اش مرده ودست هایش به صندلی بسته شده بود.چیزی دزدیده نشده بود.همه چیز در جای خود بود؛خصوصا رازی که همه ی اهل خانواده می دانستند،اما حتا برای همدیگر تعریف نمیکردند.چیز دیگری هم در اتاق پیدا شد:دو بسته پاکت قدیمی که از شدت کهنگی،زرد و پوسیده شده بود.یکی از بسته ها پاکت کارت های عروسی بود و بسته ی دیگر،نامه های یک دختر؛عروسی که هرگز سر نرگرفت و دختری که قرار بود با او ازدواج کند و نکرد