کتاب عبور از دیوارها نوشته مارینا آبرامویچ ترجمه سحر دولتشاهی توسط انتشارات چاپ و نظر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، زندگینامه، سرگذشتنامه
کتاب عبور از دیوارها شما را با زندگی شخصی و حرفهای یکی از مشهورترین هنرمندان حوزهٔ اجرا آشنا میکند؛ مارینا آبرامویچ که نویسنده کتاب عبور از دیوارها می باشد که لقب «مادر هنر پرفورمنس» را یدک میکشد، چند سال پیش در شبکههای مجازی با ویدیوی یکی از پروژههای هنریاش بسیار دیده شد؛ همان ویدیویی که در آن دو صندلی دو طرف یک میز کوچک قرار داده شده و افراد داوطلب میتوانستند روی صندلی دوم و در سکوت، با نگاه این هنرمند روبهرو شوند. کتاب حاضر که زندگینامهٔ این هنرمند پرفورمنس را شرح داده، با اتفاقات عجیب دوران کودکی او آغاز شده و تا زندگی معاصرش ادامه پیدا کرده است. مارینا آبرامویچ با قلمی روان و لحنی صمیمانه از جزئیات زندگی شخصی و هنریاش گفته؛ محتوایی که بخش هنری آن را میتوان بخشی از تاریخ هنر به شما آورد. باتوجهبه فعالیتهای هنری سخت و متفاوت این هنرمند، میتوان درک کرد که چرا کتاب با مفهوم «ترس» و مواجهشدن با آن شروع شده است. مارینا آبرامویچ گفته برایش جالب است که ترس با کمک پدر و مادر و اطرافیانمان در وجود انسان ریشه پیدا میکند. آبرامویچ در بازخوانی خاطراتش از مادر و پدرش، توضیح داده خانوادهٔ پدرش فقیر اما قهرمان ارتشی بودند. پدرش را مرد بسیار خوشقیافه با چهرهٔ جدی و محکم و موهای پرپشت توصیف میکند؛ چهرهای قهرمانگونه. تأکید دارد پدرش او را هرگز بابت چیزی تنبیه نکرده و کتک نزده و او هم به همین دلیل عشق بسیاری نسبت به پدرش داشته است. دربارهٔ مادرش نیز گفته است او عاشق اپرا، رقص باله و کنسرتهای موسیقی کلاسیک بود. مادرش به نوعی سعی داشته مارینا را مثل خودش یک سرباز بار بیاورد، اما موفق نمیشود.
روزی روزگاری دختری زیبا با موهایی بور کنار برکهای نشسته بود و به آب نگاه میکرد. ناگهان ماهی قرمزی نمایان شد.دخترک دستش را در آب فرو برد و ماهی را گرفت، ماهی قرمز به او گفت:«اگر مرا رها کنی، سه آرزویت را برآورده میکنم.»دخترک هم او را رها کرد. ماهی قرمز پرسید:«اولین آرزویت چیست؟» دخترک گفت :«اولین آرزویم این است که دستهای بسیار درازی داشته باشم که تقریبن به زمین برسند.»ماهی گفت:« مشکلی نیست.» پس دستهای دخترک بسیار بسیار دراز شدند و تقریبن به زمین رسیدندماهی دوباره پرسید:« آرزوی دومت چیست؟» دخترک گفت:«آرزوی دومم این است که دماغ بسیار درازی داشته باشم که تا وسطهای قفسهی سینهام برسد. ماهی گفت:«کار بسیار سادهای است.» و خیلی راحت انجام شد.
ماهی قرمز پرسید:« حال آرزوی سومت را بگو.» دخترک گفت: «میخواهم گوشهای بزرگ، مثل گوشهای فیل داشته باشم تا نصف صورتم را بپوشاند.ماهی جواب داد:«همین الان» و این گونه شد که دخترک زیبا به هیولایی با دستهای دراز، دماغ گنده و گوشهای بزرگ تبدیل شد. ماهی پیش از رفتن به او گفت:« میدانم به من ربطی ندارد، اما میتوانم بپرسم چرا میخواستی این شکلی شوی؟» دخترک جواب داد:« زیبایی موقت است، اما زشتی تا ابد ماندگار است
کتاب عبور از دیوارها نوشته مارینا آبرامویچ ترجمه سحر دولتشاهی توسط انتشارات چاپ و نظر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، زندگینامه، سرگذشتنامه
کتاب عبور از دیوارها شما را با زندگی شخصی و حرفهای یکی از مشهورترین هنرمندان حوزهٔ اجرا آشنا میکند؛ مارینا آبرامویچ که نویسنده کتاب عبور از دیوارها می باشد که لقب «مادر هنر پرفورمنس» را یدک میکشد، چند سال پیش در شبکههای مجازی با ویدیوی یکی از پروژههای هنریاش بسیار دیده شد؛ همان ویدیویی که در آن دو صندلی دو طرف یک میز کوچک قرار داده شده و افراد داوطلب میتوانستند روی صندلی دوم و در سکوت، با نگاه این هنرمند روبهرو شوند. کتاب حاضر که زندگینامهٔ این هنرمند پرفورمنس را شرح داده، با اتفاقات عجیب دوران کودکی او آغاز شده و تا زندگی معاصرش ادامه پیدا کرده است. مارینا آبرامویچ با قلمی روان و لحنی صمیمانه از جزئیات زندگی شخصی و هنریاش گفته؛ محتوایی که بخش هنری آن را میتوان بخشی از تاریخ هنر به شما آورد. باتوجهبه فعالیتهای هنری سخت و متفاوت این هنرمند، میتوان درک کرد که چرا کتاب با مفهوم «ترس» و مواجهشدن با آن شروع شده است. مارینا آبرامویچ گفته برایش جالب است که ترس با کمک پدر و مادر و اطرافیانمان در وجود انسان ریشه پیدا میکند. آبرامویچ در بازخوانی خاطراتش از مادر و پدرش، توضیح داده خانوادهٔ پدرش فقیر اما قهرمان ارتشی بودند. پدرش را مرد بسیار خوشقیافه با چهرهٔ جدی و محکم و موهای پرپشت توصیف میکند؛ چهرهای قهرمانگونه. تأکید دارد پدرش او را هرگز بابت چیزی تنبیه نکرده و کتک نزده و او هم به همین دلیل عشق بسیاری نسبت به پدرش داشته است. دربارهٔ مادرش نیز گفته است او عاشق اپرا، رقص باله و کنسرتهای موسیقی کلاسیک بود. مادرش به نوعی سعی داشته مارینا را مثل خودش یک سرباز بار بیاورد، اما موفق نمیشود.
روزی روزگاری دختری زیبا با موهایی بور کنار برکهای نشسته بود و به آب نگاه میکرد. ناگهان ماهی قرمزی نمایان شد.دخترک دستش را در آب فرو برد و ماهی را گرفت، ماهی قرمز به او گفت:«اگر مرا رها کنی، سه آرزویت را برآورده میکنم.»دخترک هم او را رها کرد. ماهی قرمز پرسید:«اولین آرزویت چیست؟» دخترک گفت :«اولین آرزویم این است که دستهای بسیار درازی داشته باشم که تقریبن به زمین برسند.»ماهی گفت:« مشکلی نیست.» پس دستهای دخترک بسیار بسیار دراز شدند و تقریبن به زمین رسیدندماهی دوباره پرسید:« آرزوی دومت چیست؟» دخترک گفت:«آرزوی دومم این است که دماغ بسیار درازی داشته باشم که تا وسطهای قفسهی سینهام برسد. ماهی گفت:«کار بسیار سادهای است.» و خیلی راحت انجام شد.
ماهی قرمز پرسید:« حال آرزوی سومت را بگو.» دخترک گفت: «میخواهم گوشهای بزرگ، مثل گوشهای فیل داشته باشم تا نصف صورتم را بپوشاند.ماهی جواب داد:«همین الان» و این گونه شد که دخترک زیبا به هیولایی با دستهای دراز، دماغ گنده و گوشهای بزرگ تبدیل شد. ماهی پیش از رفتن به او گفت:« میدانم به من ربطی ندارد، اما میتوانم بپرسم چرا میخواستی این شکلی شوی؟» دخترک جواب داد:« زیبایی موقت است، اما زشتی تا ابد ماندگار است