کتاب شب چراغ دوره دو جلدی نوشته عاطفه منجزی، م بهارلویی, توسط انتشارات سخن به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان، داستان های فارسی
گذشتهی نکبتبار و ترسناک سوگل دانشجوی پرستاری دانشگاه تهران، با پناه آوردن خواهرش آلاء به او، دوباره برسر زندگیاشان سایهای مرگبار انداخته… از طرفی دکتر شهریار میرفخرایی، چوب لای چرخ رسیدن سوگل به آرزویش میگذارد، او به تقدیر معتقد نیست… سختگیریهای دکتر اول دامن سوگل را میگیرد، اما تقدیر بیکار نمینشیند و در عوض، یقهی دکتر را تنگ میچسبد و تازه این اول راه صعبالعبوری خواهد شد برای مردی که از زندگی هیچ نمیداند جز تبحر در پیوند اعضاء… این که او چه طور عواطفش را به قلبی پیوند بزند که صاحبش، محجوب است و محجبه با گذشته ای مخدوش… به شبچراغی نیازمند است، پر فروغ و خاموش نشدنی!
پشت میزکارش نشست و به گوشهای خیره ماند.گرفتن هر تصمیمی برایش سخت بود وحتی غیرممکن.با صدایی که فقط درون ذهن آشفتهاش میچرخید با خود حرف میزد و افکارش عین کلافی سردرگم درهم میپیچید!جواب پرفسور را چه باید میداد؟مگر میشد قوانین روتین بیمارستان را ندیده گرفت،ام پس با این دل بیصاحب چه میکرد،به سوگل چه باید میگفت؟اگر پایش به بازجویی باز شود،از او رنجیده بود،رنجیدهتر میشد!اما اگر…اگر اینها وابسته به باند خلافی باشند یا اگر همدست افرادی باشند که پلیس دنبال آنهاست چه؟پس اخلاقیات کجا میرفت؟مسئولیت و احساس دین به مردم و…
کتاب شب چراغ دوره دو جلدی نوشته عاطفه منجزی، م بهارلویی, توسط انتشارات سخن به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان، داستان های فارسی
گذشتهی نکبتبار و ترسناک سوگل دانشجوی پرستاری دانشگاه تهران، با پناه آوردن خواهرش آلاء به او، دوباره برسر زندگیاشان سایهای مرگبار انداخته… از طرفی دکتر شهریار میرفخرایی، چوب لای چرخ رسیدن سوگل به آرزویش میگذارد، او به تقدیر معتقد نیست… سختگیریهای دکتر اول دامن سوگل را میگیرد، اما تقدیر بیکار نمینشیند و در عوض، یقهی دکتر را تنگ میچسبد و تازه این اول راه صعبالعبوری خواهد شد برای مردی که از زندگی هیچ نمیداند جز تبحر در پیوند اعضاء… این که او چه طور عواطفش را به قلبی پیوند بزند که صاحبش، محجوب است و محجبه با گذشته ای مخدوش… به شبچراغی نیازمند است، پر فروغ و خاموش نشدنی!
پشت میزکارش نشست و به گوشهای خیره ماند.گرفتن هر تصمیمی برایش سخت بود وحتی غیرممکن.با صدایی که فقط درون ذهن آشفتهاش میچرخید با خود حرف میزد و افکارش عین کلافی سردرگم درهم میپیچید!جواب پرفسور را چه باید میداد؟مگر میشد قوانین روتین بیمارستان را ندیده گرفت،ام پس با این دل بیصاحب چه میکرد،به سوگل چه باید میگفت؟اگر پایش به بازجویی باز شود،از او رنجیده بود،رنجیدهتر میشد!اما اگر…اگر اینها وابسته به باند خلافی باشند یا اگر همدست افرادی باشند که پلیس دنبال آنهاست چه؟پس اخلاقیات کجا میرفت؟مسئولیت و احساس دین به مردم و…