کتاب سه گانه ی فونکه 3 جلدی قابدار

کتاب سه گانه ی فونکه 3 جلدی قابدار نوشته کورنلیا فونکه ترجمه کتایون سلطانی توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب شامل ادبیات، ادبیات داستانی، کودک و نوجوان می باشد.

فونکه نویسنده ی آلمانی است که مجموعه ی سه گانه ی او (سیاه قلب، سیاه خون، سیاه مرگ) از مهم ترین رمان های ادبیات نوجوان به حساب می آید. رمان سیاه قلب از این مجموعه، رتبه ی عالی را دریافت نموده و به عنوان محبوب ترین کتاب، جایزه ی بین المللی را کسب کرده است. این اثر شخصیت های گوناگونی دارد. مجموعه ی حاضر ترسیم گر مسیری پرماجرا برای مگی و پدرش، شخصیت های اصلی داستان، است؛ پدر و پسری که توانایی های هیجان انگیز اما دردسرساز دارند. مگی و شخصیت های داستان برای عادی کردن شرایط و بازگشت به شرایط قبلی بسیار تلاش می کنند و…

بخشی از متن کتاب

رزا فرید را به آشپزخانه برد و قبل از هر چیز به پاهای زخمی اش رسیدگی کرد. پاهایش وضعیت ناجوری داشتند. حسابی زخمی و خونین شده بودند. در حالی که رزا زخم ها را تمیز می کرد و به آن ها چسب زخم می زد، فرید شروع کرد به تعریف کردن. زبانش از خستگی نای تکان خوردن نداشت. مگی تا جایی که می توانست سعی می کرد زیاد به او زل نزند. فرید هنوز هم کمی از او بزرگ تر بود. گرچه مگی هم در آن میان خیلی رشد کرده بود، از آخرین باری که هم دیگر را دیده بودند…

همان شبی که او با گردانگشت زده بود به چاک، با گردانگشت و آن کتاب… مگی صورت او را اصلا فراموش نکرده بود، همان طور که آن روز به خصوص را هم فراموش نکرده بود، روزی را که مو با صدایش پسرک را از توی داستان بیرون کشید. داستان هزار و یک شب. مگی هیچ پسری را نمی شناخت که چشم هایی به آن زیبایی داشته باشد. چشم هایش تقریبا مثل چشم دخترها بودند و درست به سیاهی موهایش. موهایش حالا کوتاه تر از آن وقت ها بود. این جوری قیافه اش بزرگ تر به نظر می رسید. فرید. مگی حس کرد زبانش اسم فرید را با لذت مزمزه می کند و به محض این که فرید سرش را بلند کرد و به او زل زد، دختر فوری نگاهش را از او دزدید.

الینور هم یک ریز به او نگاه می کرد، بدون این که یک ذره از کار خودش خجالت بکشد، درست همان جور که با نگاهی خصمانه گردانگشت را برانداز می کرد، همان روزی که مردک پشت میز آشپزخانه اش نشسته بود و به سمورکش ژامبون و پنیر می خوراند. به فرید که حتی اجازه نداده بود سمورکش را بیاورد توی خانه. و وقتی که سمورک مثل باد و برق از روی شن های کم رنگ رد شده بود، پیرزن گفته بود: «اگر این جانور حتی فقط یک دانه از پرنده های خوش صدای توی این باغ را تکه پاره کند و بخورد، پوست از سرت می کنم!»

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
1,375,000
٪17
1,141,250 تومان
توضیحات

کتاب سه گانه ی فونکه 3 جلدی قابدار نوشته کورنلیا فونکه ترجمه کتایون سلطانی توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب شامل ادبیات، ادبیات داستانی، کودک و نوجوان می باشد.

فونکه نویسنده ی آلمانی است که مجموعه ی سه گانه ی او (سیاه قلب، سیاه خون، سیاه مرگ) از مهم ترین رمان های ادبیات نوجوان به حساب می آید. رمان سیاه قلب از این مجموعه، رتبه ی عالی را دریافت نموده و به عنوان محبوب ترین کتاب، جایزه ی بین المللی را کسب کرده است. این اثر شخصیت های گوناگونی دارد. مجموعه ی حاضر ترسیم گر مسیری پرماجرا برای مگی و پدرش، شخصیت های اصلی داستان، است؛ پدر و پسری که توانایی های هیجان انگیز اما دردسرساز دارند. مگی و شخصیت های داستان برای عادی کردن شرایط و بازگشت به شرایط قبلی بسیار تلاش می کنند و…

بخشی از متن کتاب

رزا فرید را به آشپزخانه برد و قبل از هر چیز به پاهای زخمی اش رسیدگی کرد. پاهایش وضعیت ناجوری داشتند. حسابی زخمی و خونین شده بودند. در حالی که رزا زخم ها را تمیز می کرد و به آن ها چسب زخم می زد، فرید شروع کرد به تعریف کردن. زبانش از خستگی نای تکان خوردن نداشت. مگی تا جایی که می توانست سعی می کرد زیاد به او زل نزند. فرید هنوز هم کمی از او بزرگ تر بود. گرچه مگی هم در آن میان خیلی رشد کرده بود، از آخرین باری که هم دیگر را دیده بودند…

همان شبی که او با گردانگشت زده بود به چاک، با گردانگشت و آن کتاب… مگی صورت او را اصلا فراموش نکرده بود، همان طور که آن روز به خصوص را هم فراموش نکرده بود، روزی را که مو با صدایش پسرک را از توی داستان بیرون کشید. داستان هزار و یک شب. مگی هیچ پسری را نمی شناخت که چشم هایی به آن زیبایی داشته باشد. چشم هایش تقریبا مثل چشم دخترها بودند و درست به سیاهی موهایش. موهایش حالا کوتاه تر از آن وقت ها بود. این جوری قیافه اش بزرگ تر به نظر می رسید. فرید. مگی حس کرد زبانش اسم فرید را با لذت مزمزه می کند و به محض این که فرید سرش را بلند کرد و به او زل زد، دختر فوری نگاهش را از او دزدید.

الینور هم یک ریز به او نگاه می کرد، بدون این که یک ذره از کار خودش خجالت بکشد، درست همان جور که با نگاهی خصمانه گردانگشت را برانداز می کرد، همان روزی که مردک پشت میز آشپزخانه اش نشسته بود و به سمورکش ژامبون و پنیر می خوراند. به فرید که حتی اجازه نداده بود سمورکش را بیاورد توی خانه. و وقتی که سمورک مثل باد و برق از روی شن های کم رنگ رد شده بود، پیرزن گفته بود: «اگر این جانور حتی فقط یک دانه از پرنده های خوش صدای توی این باغ را تکه پاره کند و بخورد، پوست از سرت می کنم!»

مشخصات
  • ناشر
    افق
  • نویسنده
    کورنلیا فونکه
  • مترجم
    کتایون سلطانی
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1400
  • تعداد صفحات
    2140
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش