کتاب سه قطره خون نوشته صادق هدایت, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات فارسی, رمان فارسی، داستان ایرانی، ادبیات داستانی میباشد.
سه قطره خون نوشته صادق هدایت(۱۳۳۰-۱۲۸۱)، داستان نویس معاصر ایرانی است.
این رمانی که می خوانید مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته هدایت است که برخی از آن ها شهرت بالایی دارند.
از دیگر داستانهای آمده در این مجموعه، داستان کوتاه «داش آکل» است که بعدها الهام بخش ساخت فیلمی با همین عنوان و به کارگردانی مسعود کیمایی و بازیگری بهروز وثوقی در سال ۱۳۵۰ شد. داستان کوتاه نخست این مجموعه، «سه قطره خون»، از اصلی ترین و مشهورترین آثار هدایت است.از دیگر داستان های بنام این مجموعه می توان به «گجسته دژ» و «گرداب» نیز اشاره کرد.
بخشی از رمان
«دیروز بود که اطاقم را جدا کردند، آیا همانطورى که ناظم وعده داد من حالا بکلى معالجه شدهام و هفته دیگر آزاد خواهم شد؟ آیا ناخوش بودهام؟ یکسال است، در تمام این مدت هرچه التماس مىکردم کاغذ و قلم مىخواستم به من نمىدادند. همیشه پیش خودم گمان مىکردم هر ساعتى که قلم و کاغذ به دستم بیفتد چقدر چیزها که خواهم نوشت… ولى دیروز بدون اینکه خواسته باشم کاغذ و قلم را برایم آوردند. چیزى که آنقدر آرزو مىکردم، چیزى که آنقدر انتظارش را داشتم…! اما چه فایده ــ از دیروز تا حالا هرچه فکر مىکنم چیزى ندارم که بنویسم. مثل اینست که کسى دست مرا مىگیرد یا بازویم بىحس مىشود. حالا که دقت مىکنم مابین خطهاى درهم و برهمى که روى کاغذ کشیدهام تنها چیزى که خوانده مىشود اینست: «سه قطره خون.»
کتاب سه قطره خون نوشته صادق هدایت, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات فارسی, رمان فارسی، داستان ایرانی، ادبیات داستانی میباشد.
سه قطره خون نوشته صادق هدایت(۱۳۳۰-۱۲۸۱)، داستان نویس معاصر ایرانی است.
این رمانی که می خوانید مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته هدایت است که برخی از آن ها شهرت بالایی دارند.
از دیگر داستانهای آمده در این مجموعه، داستان کوتاه «داش آکل» است که بعدها الهام بخش ساخت فیلمی با همین عنوان و به کارگردانی مسعود کیمایی و بازیگری بهروز وثوقی در سال ۱۳۵۰ شد. داستان کوتاه نخست این مجموعه، «سه قطره خون»، از اصلی ترین و مشهورترین آثار هدایت است.از دیگر داستان های بنام این مجموعه می توان به «گجسته دژ» و «گرداب» نیز اشاره کرد.
بخشی از رمان
«دیروز بود که اطاقم را جدا کردند، آیا همانطورى که ناظم وعده داد من حالا بکلى معالجه شدهام و هفته دیگر آزاد خواهم شد؟ آیا ناخوش بودهام؟ یکسال است، در تمام این مدت هرچه التماس مىکردم کاغذ و قلم مىخواستم به من نمىدادند. همیشه پیش خودم گمان مىکردم هر ساعتى که قلم و کاغذ به دستم بیفتد چقدر چیزها که خواهم نوشت… ولى دیروز بدون اینکه خواسته باشم کاغذ و قلم را برایم آوردند. چیزى که آنقدر آرزو مىکردم، چیزى که آنقدر انتظارش را داشتم…! اما چه فایده ــ از دیروز تا حالا هرچه فکر مىکنم چیزى ندارم که بنویسم. مثل اینست که کسى دست مرا مىگیرد یا بازویم بىحس مىشود. حالا که دقت مىکنم مابین خطهاى درهم و برهمى که روى کاغذ کشیدهام تنها چیزى که خوانده مىشود اینست: «سه قطره خون.»