کتاب سقوط قسطنطنیه جنگ دریایی لپانت نوشته میکا والتاری ترجمه ذبیح الله منصوری توسط انتشارات تاو به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان تاریخی
قسطنطنیه نام دیرین شهر استانبول در زمان امپراتوری روم شرقی بود که در زمان نخستین پادشاه روم، کنستانتین، به تصرف عثمانی ها درآمد و نام آن به استانبول تغییر کرد. سقوط قسطنطنیه به دست سلطان محمد فاتح اتفاق افتاد که این رخداد یکی از مهم ترین اتفاق هایی است که در جهان رخ داده است. کتاب پیش رو داستانی عاشقانه در دل حوادث تاریخی در زمان امپراتوری عثمانی است که از زبان مردی به نام آنژلوس روایت می شود.
گفتم نه، گفت من شنیده ام که شما به محله پرا می روید و همچنین به من گفتند که شما نزد گنادیوس رفته اید؟ و آیا ممکن است بگویید که شما چرا این مرد را ملاقات کردید و برای چه به محله پرا می روید؟ گفتم من در این شهر تنها هستم و دوست و همدم ندارم و مردم از من پرهیز می کنند و هیچ کس با من گرم نمی گیرد و به همین جهت به محله پرا می روم که در آنجا کسانی را که درگذشته با من در یک کشور زندگی می کرده اند، ببینم و قدری با آنها صحبت کنم و لحظه ای تنهایی خود را فراموش نمایم و ملاقات با گنادیوس هم برای همین منظور بوده زیرا من در گذشته این مرد را در ایتالیا دیده بودم و او را می شناختم و فکر کردم که می توانم از صحبت با او لذت ببرم ولی وقتی او را دیدم و حرف زدیم فهمیدم مردی که اینک گنادیوس نام دارد غیر از آن است که من شناخته ام. صدر اعظم گفت آیا این ملاقات ها فقط برای این است که شما هم ولایتی های خود را ببینید و با آشنایان سابق ملاقات کنید و منظور دیگر ندارید؟ طوری این سوال صدراعظم زننده بود که من با قدری خشم گفتم ای صدر اعظم بزرگ، من نزد سلطان ترک ها قرب و منزلت داشتم و در کشور ترک ها بسیاری از مردم آرزو می کردند که مثل من باشند و من مقام خود را در آنجا رها کردم و به این شهر آمدم زیرا می خواستم که برای قسطنطنیه پیکار کنم. من برای شما به این شهر نیامدم و برای امپراتور شما هم قدم به این شهر نگذاشتم بلکه از این جهت خود را به اینجا رسانیدم که قسطنطنیه قلب دنیا و قلب من است و من آمدم تا جان خود را فدای این شهر نمایم.
کتاب سقوط قسطنطنیه جنگ دریایی لپانت نوشته میکا والتاری ترجمه ذبیح الله منصوری توسط انتشارات تاو به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان تاریخی
قسطنطنیه نام دیرین شهر استانبول در زمان امپراتوری روم شرقی بود که در زمان نخستین پادشاه روم، کنستانتین، به تصرف عثمانی ها درآمد و نام آن به استانبول تغییر کرد. سقوط قسطنطنیه به دست سلطان محمد فاتح اتفاق افتاد که این رخداد یکی از مهم ترین اتفاق هایی است که در جهان رخ داده است. کتاب پیش رو داستانی عاشقانه در دل حوادث تاریخی در زمان امپراتوری عثمانی است که از زبان مردی به نام آنژلوس روایت می شود.
گفتم نه، گفت من شنیده ام که شما به محله پرا می روید و همچنین به من گفتند که شما نزد گنادیوس رفته اید؟ و آیا ممکن است بگویید که شما چرا این مرد را ملاقات کردید و برای چه به محله پرا می روید؟ گفتم من در این شهر تنها هستم و دوست و همدم ندارم و مردم از من پرهیز می کنند و هیچ کس با من گرم نمی گیرد و به همین جهت به محله پرا می روم که در آنجا کسانی را که درگذشته با من در یک کشور زندگی می کرده اند، ببینم و قدری با آنها صحبت کنم و لحظه ای تنهایی خود را فراموش نمایم و ملاقات با گنادیوس هم برای همین منظور بوده زیرا من در گذشته این مرد را در ایتالیا دیده بودم و او را می شناختم و فکر کردم که می توانم از صحبت با او لذت ببرم ولی وقتی او را دیدم و حرف زدیم فهمیدم مردی که اینک گنادیوس نام دارد غیر از آن است که من شناخته ام. صدر اعظم گفت آیا این ملاقات ها فقط برای این است که شما هم ولایتی های خود را ببینید و با آشنایان سابق ملاقات کنید و منظور دیگر ندارید؟ طوری این سوال صدراعظم زننده بود که من با قدری خشم گفتم ای صدر اعظم بزرگ، من نزد سلطان ترک ها قرب و منزلت داشتم و در کشور ترک ها بسیاری از مردم آرزو می کردند که مثل من باشند و من مقام خود را در آنجا رها کردم و به این شهر آمدم زیرا می خواستم که برای قسطنطنیه پیکار کنم. من برای شما به این شهر نیامدم و برای امپراتور شما هم قدم به این شهر نگذاشتم بلکه از این جهت خود را به اینجا رسانیدم که قسطنطنیه قلب دنیا و قلب من است و من آمدم تا جان خود را فدای این شهر نمایم.