کتاب زوال فرشته نوشته یوکیو می شیما با ترجمه غلامحسین سالمی, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل، داستان های خارجی, رمان خارجی، داستان های ژاپنی میباشد.
تورو در همان مدرسهی مقدماتیای قبول شد که خود برگزیده بود. در سال دوم زندگیاش با هوندا، کسی برای پیرمرد پیغامی آورد. شخص معتبر و بانفوذی که دختری دَمِ بخت داشت فکر کرده بود که شاید پسر جوان دخترش را برای زناشویی برگزیند. اگر چه تورو به سن قانونی رسیده بود ولی هنوز هیجده سال بیشتر نداشت. هوندا از این پیشنهاد خندید. طرف مقابل مشتاق این وصلت بود و پیشنهادش را توسط واسطهی دیگری عنوان کرد. از آنجایی که واسطهی دوم در دنیای حقوق و قضا آدمی متشخص و از دوستان هوندا به شمار میآمد، پیرمرد نمیتوانست بدون گفتگو با پسرخواندهاش به او جواب رد بدهد.
هوندا آرزویی در دل میپروراند: عروسی جوان که در مرگ شوهر بیست و یک سالهاش عزادار میشد و جامهی سیاه بر تن میکرد؛ جلوهای از فاجعهای زیبا! پس آنگاه هوندا یک بار دیگر با تبلور ناب زیبایی رو در رو میشد.این رؤیا با شخصیتِ اجتماعی و تربیت او همخوانی نداشت. تازه اگر این رؤیا به حقیقت نمیپیوست و بُحرانی پیش نمیآمد، هوندا میبایست خود را به زحمت میانداخت تا یک زندگی طولانی و عاری از زیبایی را برای تورو تدارک میبیند. چیزی که پیرمرد از آن میترسید، همانی بود که آرزویش را داشت و آن چیزی که آرزو میکرد، همان چیزی بود که او را به وحشت میانداخت
کتاب زوال فرشته نوشته یوکیو می شیما با ترجمه غلامحسین سالمی, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل، داستان های خارجی, رمان خارجی، داستان های ژاپنی میباشد.
تورو در همان مدرسهی مقدماتیای قبول شد که خود برگزیده بود. در سال دوم زندگیاش با هوندا، کسی برای پیرمرد پیغامی آورد. شخص معتبر و بانفوذی که دختری دَمِ بخت داشت فکر کرده بود که شاید پسر جوان دخترش را برای زناشویی برگزیند. اگر چه تورو به سن قانونی رسیده بود ولی هنوز هیجده سال بیشتر نداشت. هوندا از این پیشنهاد خندید. طرف مقابل مشتاق این وصلت بود و پیشنهادش را توسط واسطهی دیگری عنوان کرد. از آنجایی که واسطهی دوم در دنیای حقوق و قضا آدمی متشخص و از دوستان هوندا به شمار میآمد، پیرمرد نمیتوانست بدون گفتگو با پسرخواندهاش به او جواب رد بدهد.
هوندا آرزویی در دل میپروراند: عروسی جوان که در مرگ شوهر بیست و یک سالهاش عزادار میشد و جامهی سیاه بر تن میکرد؛ جلوهای از فاجعهای زیبا! پس آنگاه هوندا یک بار دیگر با تبلور ناب زیبایی رو در رو میشد.این رؤیا با شخصیتِ اجتماعی و تربیت او همخوانی نداشت. تازه اگر این رؤیا به حقیقت نمیپیوست و بُحرانی پیش نمیآمد، هوندا میبایست خود را به زحمت میانداخت تا یک زندگی طولانی و عاری از زیبایی را برای تورو تدارک میبیند. چیزی که پیرمرد از آن میترسید، همانی بود که آرزویش را داشت و آن چیزی که آرزو میکرد، همان چیزی بود که او را به وحشت میانداخت