کتاب زندگی نامه خودنوشت مارتین لوتر کینگ نوشته مارتین لوتر کینگ ترجمه محمدرضا معمارصادقی توسط انتشارات کرگدن با موضوع ادبیات، سرگذشت نامه و سفرنامه به چاپ رسیده است.
حرف او مشهود و مشخص بود: همهی ما باید از یک در وارد شویم، روی یک صندلی بنشینیم، در یک خیابان زندگی کنیم، در یک کلیسا دعا کنیم و در همهی شئونن زندگی برابر باشیم، یعنی همهی آن چیزهایی که تبعیض نژادی در ایالات متحدهی سردمدار نئولیبرالیسم و آزادی، مانع تحققشان بود. نکتهی اساسی دربارهی او، شیوهی کارش و هدفاش بود که هرگونه خشونتورزی را نفی میکرد و به هیچکدام از همراهاناش که میلیونها نفر شده بودند، اجازه نمیداد کوچکترین عمل خشونتآمیزی مرتکب شوند. مارتین لوترکینگ به خیر سراسری در جهان ایمان داشت و معتقد بود که جهان روزی بالاخره از این شر همهگستر خلاص خواهد شد. او که مسیحی معتقدی بود، حرفهایش همچون تکرار این شعر لنگستون هیوز بود که: راسی راسی مکافاتیه
اگه مسیح برگرده و پوسّش مث ما سیاه باشهها
خدا میدونه تو ایالات متحد آمریکا
چن تا کلیسا هس که اون
نتونه توشون نماز بخونه،
چون سیاها
هرچی هم که مقدس باشن
ورودشون به اون کلیساها قدغنه
چون تو اون کلیساهاعوض مذهب
نژادو به حساب میارن
حالا برو سعی کن اینو یه جا به زبون بیاری
هیچ بعید نیس بگیرن به چارمیخت بکشن
عین خود عیسای مسیح
از همینرو میخواست واقعیتی که این شعر بیانش میکرد را تغییر دهد و آنچه در سر داشت را از مسیح و گاندی وام گرفته بود. کتاب «زندگینامهی خودنوشت» را او نوشته که یکی از مشهورترین خطابههای تاریخ را اینگونه آغاز کرد: «من رویایی در سر دارم». زندگینامهی خودنوشت مارتین لوترکینگ مفر خوبیست برای ورود به لحظههای آغاز، رشد و نمو وجودی سرشار امید و رویا که برای جهان خواستار عشق، برابری و آزادی بود.
کتاب زندگی نامه خودنوشت مارتین لوتر کینگ نوشته مارتین لوتر کینگ ترجمه محمدرضا معمارصادقی توسط انتشارات کرگدن با موضوع ادبیات، سرگذشت نامه و سفرنامه به چاپ رسیده است.
حرف او مشهود و مشخص بود: همهی ما باید از یک در وارد شویم، روی یک صندلی بنشینیم، در یک خیابان زندگی کنیم، در یک کلیسا دعا کنیم و در همهی شئونن زندگی برابر باشیم، یعنی همهی آن چیزهایی که تبعیض نژادی در ایالات متحدهی سردمدار نئولیبرالیسم و آزادی، مانع تحققشان بود. نکتهی اساسی دربارهی او، شیوهی کارش و هدفاش بود که هرگونه خشونتورزی را نفی میکرد و به هیچکدام از همراهاناش که میلیونها نفر شده بودند، اجازه نمیداد کوچکترین عمل خشونتآمیزی مرتکب شوند. مارتین لوترکینگ به خیر سراسری در جهان ایمان داشت و معتقد بود که جهان روزی بالاخره از این شر همهگستر خلاص خواهد شد. او که مسیحی معتقدی بود، حرفهایش همچون تکرار این شعر لنگستون هیوز بود که: راسی راسی مکافاتیه
اگه مسیح برگرده و پوسّش مث ما سیاه باشهها
خدا میدونه تو ایالات متحد آمریکا
چن تا کلیسا هس که اون
نتونه توشون نماز بخونه،
چون سیاها
هرچی هم که مقدس باشن
ورودشون به اون کلیساها قدغنه
چون تو اون کلیساهاعوض مذهب
نژادو به حساب میارن
حالا برو سعی کن اینو یه جا به زبون بیاری
هیچ بعید نیس بگیرن به چارمیخت بکشن
عین خود عیسای مسیح
از همینرو میخواست واقعیتی که این شعر بیانش میکرد را تغییر دهد و آنچه در سر داشت را از مسیح و گاندی وام گرفته بود. کتاب «زندگینامهی خودنوشت» را او نوشته که یکی از مشهورترین خطابههای تاریخ را اینگونه آغاز کرد: «من رویایی در سر دارم». زندگینامهی خودنوشت مارتین لوترکینگ مفر خوبیست برای ورود به لحظههای آغاز، رشد و نمو وجودی سرشار امید و رویا که برای جهان خواستار عشق، برابری و آزادی بود.