کتاب زنده به گور نوشته صادق هدایت, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب ادبیات فارسی, رمان فارسی، داستان ایرانی، ادبیات داستانی میباشد.
رمانی که می خوانید زنده به گور اثر برجسته ی صادق هدایت، دربردارنده ی 8 داستان کوتاه بر اساس زندگی شخصی، افکار تاریک و شخصیت خاص و متفاوت این نویسنده و روشنفکر پرآوازه ی ایرانی است.
این کتاب نخستین بار در سال 1309، در چاپ خانه ی فردوسی تهران انتشار یافت و تا کنون به زبان های مختلفی مانند انگلیسی، فرانسوی، ارمنی و کره ای ترجمه شده و عنوان آن برگرفته از داستان اول به نام زنده به گور است.
نفسم پس مىرود، از چشمهایم اشک مىریزد، دهانم بدمزه است، سرم گیج مىخورد، قلبم گرفته، تنم خسته، کوفته، شل، بدون اراده در رختخواب افتادهام. بازوهایم از سوزن انژکسیون سوراخ است. رختخواب بوى عرق و بوى تب مىدهد، به ساعتى که روى میز کوچک بغل رختخواب گذاشته شده نگاه مىکنم، ساعت ده روز یکشنبه است. سقف اطاق را مىنگرم که چراغ برق میان آن آویخته، دور اطاق را نگاه مىکنم، کاغذ دیوار گل و بته سرخ و پشت گلى دارد. فاصله به فاصله آن دو مرغ سیاه که جلو یکدیگر روى شاخه نشستهاند، یکى از آنها تکش را باز کرده مثل اینست که با دیگرى گفتگو مىکند. این نقش مرا از جا درمىکند، نمىدانم چرا از هر طرف که غلت مىزنم جلو چشمم است. روى میز اطاق پر از شیشه، فتیله و جعبه دواست. بوى الکل سوخته، بوى اطاق ناخوش در هوا پراکنده است.
کتاب زنده به گور نوشته صادق هدایت, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب ادبیات فارسی, رمان فارسی، داستان ایرانی، ادبیات داستانی میباشد.
رمانی که می خوانید زنده به گور اثر برجسته ی صادق هدایت، دربردارنده ی 8 داستان کوتاه بر اساس زندگی شخصی، افکار تاریک و شخصیت خاص و متفاوت این نویسنده و روشنفکر پرآوازه ی ایرانی است.
این کتاب نخستین بار در سال 1309، در چاپ خانه ی فردوسی تهران انتشار یافت و تا کنون به زبان های مختلفی مانند انگلیسی، فرانسوی، ارمنی و کره ای ترجمه شده و عنوان آن برگرفته از داستان اول به نام زنده به گور است.
نفسم پس مىرود، از چشمهایم اشک مىریزد، دهانم بدمزه است، سرم گیج مىخورد، قلبم گرفته، تنم خسته، کوفته، شل، بدون اراده در رختخواب افتادهام. بازوهایم از سوزن انژکسیون سوراخ است. رختخواب بوى عرق و بوى تب مىدهد، به ساعتى که روى میز کوچک بغل رختخواب گذاشته شده نگاه مىکنم، ساعت ده روز یکشنبه است. سقف اطاق را مىنگرم که چراغ برق میان آن آویخته، دور اطاق را نگاه مىکنم، کاغذ دیوار گل و بته سرخ و پشت گلى دارد. فاصله به فاصله آن دو مرغ سیاه که جلو یکدیگر روى شاخه نشستهاند، یکى از آنها تکش را باز کرده مثل اینست که با دیگرى گفتگو مىکند. این نقش مرا از جا درمىکند، نمىدانم چرا از هر طرف که غلت مىزنم جلو چشمم است. روى میز اطاق پر از شیشه، فتیله و جعبه دواست. بوى الکل سوخته، بوى اطاق ناخوش در هوا پراکنده است.