در برههای از تاریخ آلمان که فرآوردههای دورانسان فرهنگ و اندیشه در زمینهای لگدمال از بربریت و جنون دو جنگ و در متن ویرانی خرد و ازهمپاشی حیات، پیدا و شکوفا شده بودند، بانیان مکتب فرانکفورت نگاه خود را نه به ساحات گوهرین، بل به خودِ این زمینه، یعنی به کشف تلبیسی معطوف کردند که در جهان اینجایی و اکنونی، بربریت و فرهنگ، جنون و بخردانگی، و والااندیشی و دونکنشی را این چنین همنشین و همداستان میتواند کرد.
مکتب فرانکفورت در آینهای بیزنگار، این رهیافت بلانشو را باز مینماید که امروز آغازیدنگاه فلسفه نه حیرت که وحشت است. به نزد آدرنو، مفهوم «بعد از آشویتس» هر آینه بیان هراس از تکرار فاجعه در لباسی مبدل است. این «بعد» به بیان بین یعنی فاشیسم ادامه دارد.
یعنی هنوز سلاح منوران به نور روشنگری در شیلی، فلسطین، ویتنام و در هر جا که بتواند، سلطه سبعانه سرمایهداری پیشرفته را بازتولید و صادر میکند. هر جا که تیری شلیک میشود، صدایی هست که جز خود را نمیتواند شنید.
در برههای از تاریخ آلمان که فرآوردههای دورانسان فرهنگ و اندیشه در زمینهای لگدمال از بربریت و جنون دو جنگ و در متن ویرانی خرد و ازهمپاشی حیات، پیدا و شکوفا شده بودند، بانیان مکتب فرانکفورت نگاه خود را نه به ساحات گوهرین، بل به خودِ این زمینه، یعنی به کشف تلبیسی معطوف کردند که در جهان اینجایی و اکنونی، بربریت و فرهنگ، جنون و بخردانگی، و والااندیشی و دونکنشی را این چنین همنشین و همداستان میتواند کرد.
مکتب فرانکفورت در آینهای بیزنگار، این رهیافت بلانشو را باز مینماید که امروز آغازیدنگاه فلسفه نه حیرت که وحشت است. به نزد آدرنو، مفهوم «بعد از آشویتس» هر آینه بیان هراس از تکرار فاجعه در لباسی مبدل است. این «بعد» به بیان بین یعنی فاشیسم ادامه دارد.
یعنی هنوز سلاح منوران به نور روشنگری در شیلی، فلسطین، ویتنام و در هر جا که بتواند، سلطه سبعانه سرمایهداری پیشرفته را بازتولید و صادر میکند. هر جا که تیری شلیک میشود، صدایی هست که جز خود را نمیتواند شنید.