کتاب رستوران آخر جهان نوشته داگلاس آدامز ترجمه آرش سرکوهی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی
داستان کتاب رستوران آخر جهان دقیقا از همان نقطهای آغاز میشود که کتاب پیشین مجموعه یعنی راهنمای کهکشان برای اتو استاپزنها تمام شده است. داستان این کتاب ابتدا با خلاصهای از آنچه در کتاب پیشین گذشته است آغاز میشود، داگلاس آدامز بعد از این یادآوری دربارهی کشتی وگان مینویسد، کشتی وگان وسیلهای است که شخصیتهای داستان با آن تصادف کردهاند و درنتیجه به فضا پرتاب شده اند. از این نقطه ماجراهای جدید کتاب رستوران آخر جهان آغاز میشود.
آرتور وارد اتاق فرماندهی شد و پرسید: «یه نفر این جا یه قوری و یه سماور سراغ نداره؟» در همون لحظه ای که این سوال رو پرسید از رفتار کسانی که تو اتاق فرماندهی بودند شگفت زده شد؛ تریلیان سر کامپیوتر داد می زد و ازش می خواست تا سکوتش رو بشکنه و حرف بزنه، فورد با عصبانیت به کامپیوتر زل زده بود و زاپود به کامپیوتر لگد می زد. یه حجم زرد و زشت صفحه ی مونیتور رو پر کرده بود.
آرتور فنجونِ خالی رو که تو دستش بود گذاشت کنار و رفت به سمتِ دیگران.
پرسید«این جا دیگه چه خبره؟»
در این لحظه زاپود پرید سمت میزهای مرمری که تجهیزات و شاسی های کنترل موتور فوتونی سفینه روی اونها نصب شده بود. کنترل سفینه رو از اتوماتیک به دستی تغییر داد. همه ی دکمه ها و شاسی ها رو فشار داد، همه ی اهرم ها رو کشید یا هل داد، کلی دشنام بار زمین وزمون کرد. موتور فوتونی کمی لرزید اما دوباره خاموش شد.
آرتور پرسید«چیزی شده؟»
زایود زیرلب گفت«شنیدید؟ میمونه هم شروع کرد به حرف زدن!» پرید سمت اهرمهای دستی موتور نامحتملی بی نهایت.
موتور نامحتملی بی نهایت صدایی آه مانند بیرون داد و دوباره خودش رو خاموش کرد.
کتاب رستوران آخر جهان نوشته داگلاس آدامز ترجمه آرش سرکوهی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی
داستان کتاب رستوران آخر جهان دقیقا از همان نقطهای آغاز میشود که کتاب پیشین مجموعه یعنی راهنمای کهکشان برای اتو استاپزنها تمام شده است. داستان این کتاب ابتدا با خلاصهای از آنچه در کتاب پیشین گذشته است آغاز میشود، داگلاس آدامز بعد از این یادآوری دربارهی کشتی وگان مینویسد، کشتی وگان وسیلهای است که شخصیتهای داستان با آن تصادف کردهاند و درنتیجه به فضا پرتاب شده اند. از این نقطه ماجراهای جدید کتاب رستوران آخر جهان آغاز میشود.
آرتور وارد اتاق فرماندهی شد و پرسید: «یه نفر این جا یه قوری و یه سماور سراغ نداره؟» در همون لحظه ای که این سوال رو پرسید از رفتار کسانی که تو اتاق فرماندهی بودند شگفت زده شد؛ تریلیان سر کامپیوتر داد می زد و ازش می خواست تا سکوتش رو بشکنه و حرف بزنه، فورد با عصبانیت به کامپیوتر زل زده بود و زاپود به کامپیوتر لگد می زد. یه حجم زرد و زشت صفحه ی مونیتور رو پر کرده بود.
آرتور فنجونِ خالی رو که تو دستش بود گذاشت کنار و رفت به سمتِ دیگران.
پرسید«این جا دیگه چه خبره؟»
در این لحظه زاپود پرید سمت میزهای مرمری که تجهیزات و شاسی های کنترل موتور فوتونی سفینه روی اونها نصب شده بود. کنترل سفینه رو از اتوماتیک به دستی تغییر داد. همه ی دکمه ها و شاسی ها رو فشار داد، همه ی اهرم ها رو کشید یا هل داد، کلی دشنام بار زمین وزمون کرد. موتور فوتونی کمی لرزید اما دوباره خاموش شد.
آرتور پرسید«چیزی شده؟»
زایود زیرلب گفت«شنیدید؟ میمونه هم شروع کرد به حرف زدن!» پرید سمت اهرمهای دستی موتور نامحتملی بی نهایت.
موتور نامحتملی بی نهایت صدایی آه مانند بیرون داد و دوباره خودش رو خاموش کرد.