کتاب ربه کا

کتاب ربه کا نوشته دافنه دوموریه با ترجمه ناهید سرلگی توسط انتشارات ندای معاصر به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب شامل ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی می باشد.

ربه کا

بخشی از متن کتاب

کاش همیشه با من مثل یک بچه رفتار نمی‌کرد؛ بچه‌ای لوس و بی خیال. کسی که گه گاه نوازشش می‌کرد، هر وقت حالش را داشت. اما اغلب فراموشش می‌کرد یا دستی به شانه‌اش می‌زد و می‌گفت برود دنبال بازی. کاش اتفاقی می‌افتاد تا باعث شود پخته‌تر و سرد و گرم چشیده‌تر به نظر بیایم. در آینده هم وضع همین‌طور باقی می‌ماند؟ او همیشه جلوتر از من بود، با حالت‌هایی که در آن شریک نبودم و گرفتاری‌های پنهانی که از آن هیچ نمی‌دانستم؟

هیچ‌وقت می‌شد که با هم باشیم. او به‌عنوان مرد و من به‌عنوان زن شانه به شانه بایستیم. دست در دست بدون هیچ فاصله‌ای در میان‌مان؟ من نمی‌‌خواستم کودک باشم. می‌خواستم همسرش باشم، مادرش. دلم می‌خواست پیر بودم. در تراس ایستادم. ناخن می‌جویدم و به دریا نگاه می‌کردم. در آن حال برای بیستمین بار در آن روز فکر کردم آیا به دستور ماکسیم بود که اتاق‌های مبله‌ی قسمت غربی، در بسته مانده بودند؟ با خود گفتم آیا او هم مثل خانم دانورس به آن‌جا می‌رفت، برس‌های روی میز توالت را لمس می‌کرد، در قفسه‌ها را می‌گشود و به لباس‌ها دست می‌کشید؟

با صدای بلند گفتم: «بیا جسپر، بیا با هم بدویم.» و با خشم، در حالی که اشک به چشمم می‌آمد شروع به دویدن کردم و جسپر پارس کنان دنبالم کرد...

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
290,000
٪50
145,000 تومان
توضیحات

کتاب ربه کا نوشته دافنه دوموریه با ترجمه ناهید سرلگی توسط انتشارات ندای معاصر به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب شامل ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی می باشد.

ربه کا

بخشی از متن کتاب

کاش همیشه با من مثل یک بچه رفتار نمی‌کرد؛ بچه‌ای لوس و بی خیال. کسی که گه گاه نوازشش می‌کرد، هر وقت حالش را داشت. اما اغلب فراموشش می‌کرد یا دستی به شانه‌اش می‌زد و می‌گفت برود دنبال بازی. کاش اتفاقی می‌افتاد تا باعث شود پخته‌تر و سرد و گرم چشیده‌تر به نظر بیایم. در آینده هم وضع همین‌طور باقی می‌ماند؟ او همیشه جلوتر از من بود، با حالت‌هایی که در آن شریک نبودم و گرفتاری‌های پنهانی که از آن هیچ نمی‌دانستم؟

هیچ‌وقت می‌شد که با هم باشیم. او به‌عنوان مرد و من به‌عنوان زن شانه به شانه بایستیم. دست در دست بدون هیچ فاصله‌ای در میان‌مان؟ من نمی‌‌خواستم کودک باشم. می‌خواستم همسرش باشم، مادرش. دلم می‌خواست پیر بودم. در تراس ایستادم. ناخن می‌جویدم و به دریا نگاه می‌کردم. در آن حال برای بیستمین بار در آن روز فکر کردم آیا به دستور ماکسیم بود که اتاق‌های مبله‌ی قسمت غربی، در بسته مانده بودند؟ با خود گفتم آیا او هم مثل خانم دانورس به آن‌جا می‌رفت، برس‌های روی میز توالت را لمس می‌کرد، در قفسه‌ها را می‌گشود و به لباس‌ها دست می‌کشید؟

با صدای بلند گفتم: «بیا جسپر، بیا با هم بدویم.» و با خشم، در حالی که اشک به چشمم می‌آمد شروع به دویدن کردم و جسپر پارس کنان دنبالم کرد...

مشخصات
  • ناشر
    ندای معاصر
  • نویسنده
    دافنه دوموریه
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1402
  • نوبت چاپ
    اول
  • تعداد صفحات
    288
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش