کتاب رامپ

کتاب رامپ نوشته رامپل استیلت اسکین ترجمه مجتبی نیک سرشت توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی

ناقوس به صدا درآمد. کوتوله‌ها در روستا می‌دویدند و فریاد می‌زدند: «السبیث، مادربزرگ رامپ، از دنیا رفت!»کوتوله‌ها خبر مرگ را هم مثل خبرهای دیگر با ذوق زیاد فریاد می‌کشیدند. آن صبح، از این موجودات خپلی که اردک‌وار راه می‌رفتند، بیشتر از همیشه متنفر بودم. از کلبه بیرون رفتم و به هر کوتوله‌ای که رد می‌شد، گلوله‌ی برف پرتاب می‌کردم. همه خطا رفت.

اگر روزی از راه می‌رسید که زیر گریه بزنم، آن روز، همین امروز بود. ولی نمی‌توانستم گریه کنم. انگار تمام وجودم چروک خورده و خالی شده بود. مثل درختی مرده. وقتی دیدم که مامان‌بزرگ از خواب بیدار نشد، گریه نکردم. وقتی آمدند او را در ملافه‌ی خودش پیچیدند و بردند، باز هم گریه نکردم. وقتی او را داخل زمینِ سفت و یخ‌زده گذاشتند، باز هم گریه نکردم. وقتی مادرِ قرمزی شانه‌ام را نوازش کرد و قرص نانی که هنوز داغ بود در دستم گذاشت، باز هم گریه نکردم.

وقتی به خانه آمدم، کلبه مثل قفس مرغی شده بود که انگار روباهی به آن حمله کرده. همه‌جا پر و استخوان ریخته بود. زمین پر از گرد آرد و‌ جو بود. کاه، خاک، قابلمه، ظروف و کهنه. سطل‌های یخ آب‌شده روی زمین ریخته و گنداب‌های کوچک درست کرده بودند. اینجا انعکاس احساسم بود. بندبند وجودم داشت از هم پاره می‌شد. تخت مامان‌بزرگ خالی شده و جای بدن کوچکش هنوز روی تشک مانده بود.

درست همان ‌لحظه بود که زدم زیر گریه. آن‌قدر شدید و از ته دلم گریه کردم که اشکم ته کشید و خالیِ خالیِ خالی شدم. مامان‌بزرگ مرده بود. دیگر هیچ‌وقت با شعر به من خوشامد نمی‌گفت و وقتی احساس حقارت و کوچکی می‌کردم، دلداری‌ام نمی‌داد. دیگر هیچ‌وقت کنار آتش نمی‌نشست و برایم داستان تعریف نمی‌کرد.

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
180,000
٪65
63,000 تومان
توضیحات

کتاب رامپ نوشته رامپل استیلت اسکین ترجمه مجتبی نیک سرشت توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی

ناقوس به صدا درآمد. کوتوله‌ها در روستا می‌دویدند و فریاد می‌زدند: «السبیث، مادربزرگ رامپ، از دنیا رفت!»کوتوله‌ها خبر مرگ را هم مثل خبرهای دیگر با ذوق زیاد فریاد می‌کشیدند. آن صبح، از این موجودات خپلی که اردک‌وار راه می‌رفتند، بیشتر از همیشه متنفر بودم. از کلبه بیرون رفتم و به هر کوتوله‌ای که رد می‌شد، گلوله‌ی برف پرتاب می‌کردم. همه خطا رفت.

اگر روزی از راه می‌رسید که زیر گریه بزنم، آن روز، همین امروز بود. ولی نمی‌توانستم گریه کنم. انگار تمام وجودم چروک خورده و خالی شده بود. مثل درختی مرده. وقتی دیدم که مامان‌بزرگ از خواب بیدار نشد، گریه نکردم. وقتی آمدند او را در ملافه‌ی خودش پیچیدند و بردند، باز هم گریه نکردم. وقتی او را داخل زمینِ سفت و یخ‌زده گذاشتند، باز هم گریه نکردم. وقتی مادرِ قرمزی شانه‌ام را نوازش کرد و قرص نانی که هنوز داغ بود در دستم گذاشت، باز هم گریه نکردم.

وقتی به خانه آمدم، کلبه مثل قفس مرغی شده بود که انگار روباهی به آن حمله کرده. همه‌جا پر و استخوان ریخته بود. زمین پر از گرد آرد و‌ جو بود. کاه، خاک، قابلمه، ظروف و کهنه. سطل‌های یخ آب‌شده روی زمین ریخته و گنداب‌های کوچک درست کرده بودند. اینجا انعکاس احساسم بود. بندبند وجودم داشت از هم پاره می‌شد. تخت مامان‌بزرگ خالی شده و جای بدن کوچکش هنوز روی تشک مانده بود.

درست همان ‌لحظه بود که زدم زیر گریه. آن‌قدر شدید و از ته دلم گریه کردم که اشکم ته کشید و خالیِ خالیِ خالی شدم. مامان‌بزرگ مرده بود. دیگر هیچ‌وقت با شعر به من خوشامد نمی‌گفت و وقتی احساس حقارت و کوچکی می‌کردم، دلداری‌ام نمی‌داد. دیگر هیچ‌وقت کنار آتش نمی‌نشست و برایم داستان تعریف نمی‌کرد.

مشخصات
  • ناشر
    نیک فرجام/ ایرمان
  • نویسنده
    رامپل استیلت اسکین
  • مترجم
    مجتبی نیک سرشت
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1402
  • نوبت چاپ
    اول
  • تعداد صفحات
    184
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش