کتاب کنسرو سازان نوشته جان استن برک با ترجمه سیروس طاهباز, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
«راسته کنسروسازان» مکانی است در کالیفرنیا که نویسنده در بسیاری از داستان های کوتاه خود، اشاره ای گذرا به آن کرده. همزمانی تحریر کتاب در سال ۱۹۴۵ با رکود اقتصادی بزرگ این اثر را به شاهکاری خواندنی درباره وضعیت کارگران آمریکا بدل کرده است. محوریت داستان در خیابانی می گذرد که حاشیه آن مملو از ماهی فروشان محقری است که زندگیشان با کارخانه بزرگ کنسروسازی گره خورده. طنز تلخ استن بک تصویری از زندگی سیاه کارگرانی است که در کنار شکست های بزرگ، همواره به دنبال تجربه ای گذرا و موقت از شادی اند.
فروشگاه لیچانگ گرچه در پاکی نمونه نبود، در فراوانی معجزه میکرد. کوچک بود و انباشته، اما در آن تک اتاق آدم میتوانست هرچه را که میخواهد و لازم دارد تا عمری را بگذراند و خوش باشد، پیدا کند. از لباس گرفته تا غذا، هم تازه و هم کنسرو، عرق و توتون و لوازم ماهیگیری و ماشینآلات و قایق و طناب و کلاه کپی و تکههای گوشت خوک. در فروشگاه لیچانگ میشد جفتی دمپایی و کیمونوی ابریشمی خرید و نیم چتولی ویسکی و سیگار برگ تهیه دید. در هر حال که بودی میشد چیزی مناسب حالت بیابی. تنها جنسی را که لیچانگ نداشت آن سوی تکه زمین لخت در خانهی دورا گیر میآمد.
فروشگاه از سپیدهدم باز بود و بسته نمیشد تا آخرین ولگرد سرگردان سکهی ده سنتیاش را خرج میکرد یا به راحت شب میرفت. نه اینکه لیچانگ آزمند بود، نه، اما اگر کسی میخواست پول خرج کند، او دستیاب بود. موفقیت لی در میان مردم همانسان که دیگران را شگفتزده میکرد برای خودش شگفتیآور بود......
کتاب کنسرو سازان نوشته جان استن برک با ترجمه سیروس طاهباز, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
«راسته کنسروسازان» مکانی است در کالیفرنیا که نویسنده در بسیاری از داستان های کوتاه خود، اشاره ای گذرا به آن کرده. همزمانی تحریر کتاب در سال ۱۹۴۵ با رکود اقتصادی بزرگ این اثر را به شاهکاری خواندنی درباره وضعیت کارگران آمریکا بدل کرده است. محوریت داستان در خیابانی می گذرد که حاشیه آن مملو از ماهی فروشان محقری است که زندگیشان با کارخانه بزرگ کنسروسازی گره خورده. طنز تلخ استن بک تصویری از زندگی سیاه کارگرانی است که در کنار شکست های بزرگ، همواره به دنبال تجربه ای گذرا و موقت از شادی اند.
فروشگاه لیچانگ گرچه در پاکی نمونه نبود، در فراوانی معجزه میکرد. کوچک بود و انباشته، اما در آن تک اتاق آدم میتوانست هرچه را که میخواهد و لازم دارد تا عمری را بگذراند و خوش باشد، پیدا کند. از لباس گرفته تا غذا، هم تازه و هم کنسرو، عرق و توتون و لوازم ماهیگیری و ماشینآلات و قایق و طناب و کلاه کپی و تکههای گوشت خوک. در فروشگاه لیچانگ میشد جفتی دمپایی و کیمونوی ابریشمی خرید و نیم چتولی ویسکی و سیگار برگ تهیه دید. در هر حال که بودی میشد چیزی مناسب حالت بیابی. تنها جنسی را که لیچانگ نداشت آن سوی تکه زمین لخت در خانهی دورا گیر میآمد.
فروشگاه از سپیدهدم باز بود و بسته نمیشد تا آخرین ولگرد سرگردان سکهی ده سنتیاش را خرج میکرد یا به راحت شب میرفت. نه اینکه لیچانگ آزمند بود، نه، اما اگر کسی میخواست پول خرج کند، او دستیاب بود. موفقیت لی در میان مردم همانسان که دیگران را شگفتزده میکرد برای خودش شگفتیآور بود......