کتاب دکتر نون زنش را بشتر از مصدق دوست دارد نوشته شهرام رحیمیان توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان
زندگی شاید اگر یک اصل داشته باشد و یک قاعده که از ازل پابرجاست و تا ابد پابرجا می ماند این است که نمی شود راه رفته را باز گشت. اگر عزم رفتن کردی و رفتی، اگر بین این یا آن یکی را انتخاب کردی و تصمیم گرفتی، نمی شود دبه کنی که نمی خواهم، نمی توانم؛ که زنم را بیشتر از مصدق دوست دارم. بی دلیل که به آن تصمیم گرفتن نمی گویند. بی دلیل نیست که معنای تحت اللفظی تصمیم می شود کر شدن. یعنی آن روز که بین این یا آن یکی را انتخاب کردی، آن روز که گفتی یا مصدق یا زنم، و تصمیم گرفتی مصدق را انتخاب کنی باید کر شوی که صدای ناله های زنت را نشنوی. از مسئولیت انتخاب نمی شود شانه خالی کنی. نمی شود که دبه کنی...چرا نمی شود؟ خوب هم می شود. اما هیچ می شوی. نیست و نابود می شوی. سقوط می کنی. مگر نگفتم زندگی اگر یک اصل داشته باشد که از ازل پابرجاست و تا ابد پابرجا می ماند این است که نمی شود راه رفته را بازگشت. نمی شود بعد از آنکه به مصدق قول شرف دادی و دست گرمش را در دست گرفتی برگردی به آغوش زنت...می شوی در راه مانده. نه دکتر امینی می شوی نه دکتر فاطمی تنها راهی که برایت می ماند این است که تا روز مرگت سقوط کنی: آره ملکتاج، همه چیز تموم شد، تو مردی آقای مصدق مرد. منم مردم.
کتاب دکتر نون زنش را بشتر از مصدق دوست دارد نوشته شهرام رحیمیان توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان
زندگی شاید اگر یک اصل داشته باشد و یک قاعده که از ازل پابرجاست و تا ابد پابرجا می ماند این است که نمی شود راه رفته را باز گشت. اگر عزم رفتن کردی و رفتی، اگر بین این یا آن یکی را انتخاب کردی و تصمیم گرفتی، نمی شود دبه کنی که نمی خواهم، نمی توانم؛ که زنم را بیشتر از مصدق دوست دارم. بی دلیل که به آن تصمیم گرفتن نمی گویند. بی دلیل نیست که معنای تحت اللفظی تصمیم می شود کر شدن. یعنی آن روز که بین این یا آن یکی را انتخاب کردی، آن روز که گفتی یا مصدق یا زنم، و تصمیم گرفتی مصدق را انتخاب کنی باید کر شوی که صدای ناله های زنت را نشنوی. از مسئولیت انتخاب نمی شود شانه خالی کنی. نمی شود که دبه کنی...چرا نمی شود؟ خوب هم می شود. اما هیچ می شوی. نیست و نابود می شوی. سقوط می کنی. مگر نگفتم زندگی اگر یک اصل داشته باشد که از ازل پابرجاست و تا ابد پابرجا می ماند این است که نمی شود راه رفته را بازگشت. نمی شود بعد از آنکه به مصدق قول شرف دادی و دست گرمش را در دست گرفتی برگردی به آغوش زنت...می شوی در راه مانده. نه دکتر امینی می شوی نه دکتر فاطمی تنها راهی که برایت می ماند این است که تا روز مرگت سقوط کنی: آره ملکتاج، همه چیز تموم شد، تو مردی آقای مصدق مرد. منم مردم.