کتاب دفترچه های کتاب فروش نوشته جلال برجس با ترجمه کریم اسدی اصل, توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
مان دفترچههای کتابفروش که جایزهی بوکر عربی را برای جلال برجس، نویسندهی موفق اردنی به ارمغان آورد، داستان کتابفروش منزوی فرهیختهای است که در پی از دست دادن خانه و خانواده اش و به دنبال اتفاق عجیبی که برایش رخ میدهد، به فکر خودکشی میافتد اما دیدار با زنی اسرارآمیز باعث میشود از این کار منصرف شود. در پی آن گرفتار عشقی میشود که هم او را به زندگی برمیگرداند و هم رشتهای بر گردنش میافکند...
بهیکباره همهچیز برایم معنای جدیدی پیدا کرد و واضحتر شد. عشق عجب معجزهگری است! به بدنی که بدون هیچ افسوسی به سمت پایان میرفت، زندگی بخشیده بود. فكر كردم آیا مرا به یاد خواهد آورد؟ آن مرد سرخوردهای را که مانند پرندهی بیپروبالی در ساحل دریا ایستاده بود و به آخرین صحنهای فکر میکرد که چشمانش قبل از رفتن به عدم، ثبت میکرد. مردی که ناگهان بدون هیچگونه اشاره و نشانهي زندگي، عاشق میشود و به روباه مرگ پشت پا میزند و با اشتیاق نابینایی که نوری دیده باشد، به دنبال آن زن میگردد تا او را پیدا کند.
چرا خرید از آژانس کتاب؟
خرید از آژانس کتاب به شما این اطمینان را میدهد که نسخه اصلی و بهروز کتاب دفترچه های کتاب فروش را دریافت خواهید کرد. ما با ارائه خدمات سریع، ارسال امن و قیمت مناسب، تجربه خریدی آسان و مطمئن را برای شما فراهم میآوریم.
برای خرید این کتاب و مشاهده کتابهای دیگر، به فروشگاه آنلاین آژانس کتاب مراجعه کنید.
کتاب دفترچه های کتاب فروش نوشته جلال برجس با ترجمه کریم اسدی اصل, توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
مان دفترچههای کتابفروش که جایزهی بوکر عربی را برای جلال برجس، نویسندهی موفق اردنی به ارمغان آورد، داستان کتابفروش منزوی فرهیختهای است که در پی از دست دادن خانه و خانواده اش و به دنبال اتفاق عجیبی که برایش رخ میدهد، به فکر خودکشی میافتد اما دیدار با زنی اسرارآمیز باعث میشود از این کار منصرف شود. در پی آن گرفتار عشقی میشود که هم او را به زندگی برمیگرداند و هم رشتهای بر گردنش میافکند...
بهیکباره همهچیز برایم معنای جدیدی پیدا کرد و واضحتر شد. عشق عجب معجزهگری است! به بدنی که بدون هیچ افسوسی به سمت پایان میرفت، زندگی بخشیده بود. فكر كردم آیا مرا به یاد خواهد آورد؟ آن مرد سرخوردهای را که مانند پرندهی بیپروبالی در ساحل دریا ایستاده بود و به آخرین صحنهای فکر میکرد که چشمانش قبل از رفتن به عدم، ثبت میکرد. مردی که ناگهان بدون هیچگونه اشاره و نشانهي زندگي، عاشق میشود و به روباه مرگ پشت پا میزند و با اشتیاق نابینایی که نوری دیده باشد، به دنبال آن زن میگردد تا او را پیدا کند.