کتاب دشمن مردم نوشته هنریک ایبسن ترجمه بهزاد قادری توسط انتشارات بیدگل به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: نمایشنامه، سینما و بازیگری، رمان
چرا دشمن مردم بخوانیم؟ این همه پرحرفی خستهکنندۀ مشتی آدم یکدنده، خودشیفته، خودنما، فریبکار، فرصتطلب به چه دردی میخورد؟ تازه میگویند نویسندهاش در این اثر برای انتقام از منتقدانی که برای جنزدگان (۱۸۸۱) به او تاختند، رگبار زهر و سم و ناسزای ذهن صفراییاش را نثار مردمی میکند که، از دید او، با عوامپسندی و عوامفریبی، سر در آخور زندگی روزمره دارند. بس است! که چه! چه نویسندۀ خودخواهِ نازکنارنجیِ بیشکیبی! اما، میخواهم محتاطانه به استقبال رندِ فرهمندِ سخنورز، حافظ، در این بیت بروم و بگویم، «زاهد ار رندی ایبسن نکند فهم چه شد خلق بگریزد از آن قوم که ایبسن خوانند!».
اگر در پرتو این تفسیر پا به درون این غار وهمانگیز بگذاریم و این اثر را واکنش پرخاشگرانه و شتابزدۀ ایبسن به جامعۀ معاصرش بدانیم، همان بهتر که آن را نخوانیم، نبینیم، یا ترجمه نکنیم. دشمن مردم از خیلی جهات خواندنی است. اول اینکه، سبک کار او در این اثر با کارهای دیگرش تفاوت دارد؛ این را باید دریابیم و اهداف احتمالی آن را بشناسیم.
این نمایشنامه یک بحث جامعهشناختی مبتنی بر فلسفۀ سیاسی «اصحاب قرارداد اجتماعی» است که «شهروندی» را در چارچوب کلانروایت روشنگری مطرح میکردند؛ ایبسن، اما، از یک سو، شرح وظایف متعارف برای مسئولان «دولت/شهر» در این گفتمان را نمیپسندد و، از سوی دیگر، رفتار و تلقیات فرد روشنفکر را برای خروج از این کلانروایت و ورود به مدرنیتهای بر اساس «بازی متقابل»، کارآمد و بهروز نمیداند. به همین دلیل، و عمداً، این اثر ظرافتهای دیگر آثار رئالیستی ایبسن را ندارد. دوم اینکه، علیرغم عنوان فریبندۀ این نمایشنامه که ذهن را مهیای یافتن «آدم بده» و «آدم خوبه»های رایج میکند، ایبسن در دام شخصیتپردازیهای کلیشهای نمیافتد، زیرا اصولاً با سیاه و سفید میانۀ خوبی ندارد. سوم اینکه، به همین دلایلی که در بالا آوردم، این اثر آمیزۀ تراژدی و کمدی غریبی است. برای درهم شکستن مرزهای «سیاه» و «سفید»، نویسنده خطر میکند و این دو گونه را از آغاز تا پایان اثر به موازات هم میآورد. از این نظر نیز، دشمن مردم تجربۀ موفق و چشمگیری است.
کتاب دشمن مردم نوشته هنریک ایبسن ترجمه بهزاد قادری توسط انتشارات بیدگل به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: نمایشنامه، سینما و بازیگری، رمان
چرا دشمن مردم بخوانیم؟ این همه پرحرفی خستهکنندۀ مشتی آدم یکدنده، خودشیفته، خودنما، فریبکار، فرصتطلب به چه دردی میخورد؟ تازه میگویند نویسندهاش در این اثر برای انتقام از منتقدانی که برای جنزدگان (۱۸۸۱) به او تاختند، رگبار زهر و سم و ناسزای ذهن صفراییاش را نثار مردمی میکند که، از دید او، با عوامپسندی و عوامفریبی، سر در آخور زندگی روزمره دارند. بس است! که چه! چه نویسندۀ خودخواهِ نازکنارنجیِ بیشکیبی! اما، میخواهم محتاطانه به استقبال رندِ فرهمندِ سخنورز، حافظ، در این بیت بروم و بگویم، «زاهد ار رندی ایبسن نکند فهم چه شد خلق بگریزد از آن قوم که ایبسن خوانند!».
اگر در پرتو این تفسیر پا به درون این غار وهمانگیز بگذاریم و این اثر را واکنش پرخاشگرانه و شتابزدۀ ایبسن به جامعۀ معاصرش بدانیم، همان بهتر که آن را نخوانیم، نبینیم، یا ترجمه نکنیم. دشمن مردم از خیلی جهات خواندنی است. اول اینکه، سبک کار او در این اثر با کارهای دیگرش تفاوت دارد؛ این را باید دریابیم و اهداف احتمالی آن را بشناسیم.
این نمایشنامه یک بحث جامعهشناختی مبتنی بر فلسفۀ سیاسی «اصحاب قرارداد اجتماعی» است که «شهروندی» را در چارچوب کلانروایت روشنگری مطرح میکردند؛ ایبسن، اما، از یک سو، شرح وظایف متعارف برای مسئولان «دولت/شهر» در این گفتمان را نمیپسندد و، از سوی دیگر، رفتار و تلقیات فرد روشنفکر را برای خروج از این کلانروایت و ورود به مدرنیتهای بر اساس «بازی متقابل»، کارآمد و بهروز نمیداند. به همین دلیل، و عمداً، این اثر ظرافتهای دیگر آثار رئالیستی ایبسن را ندارد. دوم اینکه، علیرغم عنوان فریبندۀ این نمایشنامه که ذهن را مهیای یافتن «آدم بده» و «آدم خوبه»های رایج میکند، ایبسن در دام شخصیتپردازیهای کلیشهای نمیافتد، زیرا اصولاً با سیاه و سفید میانۀ خوبی ندارد. سوم اینکه، به همین دلایلی که در بالا آوردم، این اثر آمیزۀ تراژدی و کمدی غریبی است. برای درهم شکستن مرزهای «سیاه» و «سفید»، نویسنده خطر میکند و این دو گونه را از آغاز تا پایان اثر به موازات هم میآورد. از این نظر نیز، دشمن مردم تجربۀ موفق و چشمگیری است.