کتاب دشت بهشت نوشته جان اشتاین بک با ترجمه اسدالله امرایی, توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی می باشد.
کتابی که می خوانید دربردارندۀ دوازده داستان کوتاه به هم پیوسته است وزندگی مهاجران و خانواده هایی را روایت می کند که به دشت بهشت می آیند و دارای رفتار و منش های گوناگون اند. نویسندۀ برجستۀ آمریکایی این اثر، کتاب هایی چون “خوشه های خشم”، “موش ها و آدم ها”، “اسب سرخ” و … را در کارنامۀ درخشان خود جای داده و به دلیل داشتن توانایی بالا در نشان دادن واقعیت های زمانه در داستان هایش، جایزۀ نوبل ادبی (1962) را دریافت کرده است.
بخشی از کتاب
یونی یوش شبی پس از سی و پنجمین سالگرد تولدش، روی پله های خوابگاهی که در آن اقامت داشت، غش کرد. وقتی به هوش آمد، متوجه شد نفس کشیدن سخت و پرزحمت است. نمی دانست چقدر به آن وضع بوده. پزشکش مهربان بود و حتی امیدوار.
دکتر گفت: «بیماری هنوز آن قدر پیشرفت نکرده که قابل علاج نباشد، اما با این ریه ها باید از سان فرانسیسکو بروید. اگر در هوای مه آلود اینجا بمانید، یک سال هم زنده نمی مانید. اقلیم گرم و خشک چاره ی بیماری شماست.»
مشکل بیماری برای یونی یوش خوش یمن بود، چون بندهایی را پاره کرد که خودش نمی توانست از هم بگسلد. پانصد دلار داشت، نه که فکر کنید پس انداز می کرد، یادش رفته بود خرجش کند. گفت: «با این همه پول یا خوب می شوم و زندگی جدید و درست حسابی راه می اندازم یا می میرم و خلاص.»
یکی از کارمندان دفترش از دره ی گرم و محصورِ دشت بهشت صحبت کرد و یونی یوش هم بی معطلی رفت آنجا. اسم محل وسوسه اش کرد. به نظرش رسید “یا بختکِ مرگ من است و زنده نمی مانم یا جایگزینی نمادین و زیبا برای مرگ است”.
کتاب دشت بهشت نوشته جان اشتاین بک با ترجمه اسدالله امرایی, توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی می باشد.
کتابی که می خوانید دربردارندۀ دوازده داستان کوتاه به هم پیوسته است وزندگی مهاجران و خانواده هایی را روایت می کند که به دشت بهشت می آیند و دارای رفتار و منش های گوناگون اند. نویسندۀ برجستۀ آمریکایی این اثر، کتاب هایی چون “خوشه های خشم”، “موش ها و آدم ها”، “اسب سرخ” و … را در کارنامۀ درخشان خود جای داده و به دلیل داشتن توانایی بالا در نشان دادن واقعیت های زمانه در داستان هایش، جایزۀ نوبل ادبی (1962) را دریافت کرده است.
بخشی از کتاب
یونی یوش شبی پس از سی و پنجمین سالگرد تولدش، روی پله های خوابگاهی که در آن اقامت داشت، غش کرد. وقتی به هوش آمد، متوجه شد نفس کشیدن سخت و پرزحمت است. نمی دانست چقدر به آن وضع بوده. پزشکش مهربان بود و حتی امیدوار.
دکتر گفت: «بیماری هنوز آن قدر پیشرفت نکرده که قابل علاج نباشد، اما با این ریه ها باید از سان فرانسیسکو بروید. اگر در هوای مه آلود اینجا بمانید، یک سال هم زنده نمی مانید. اقلیم گرم و خشک چاره ی بیماری شماست.»
مشکل بیماری برای یونی یوش خوش یمن بود، چون بندهایی را پاره کرد که خودش نمی توانست از هم بگسلد. پانصد دلار داشت، نه که فکر کنید پس انداز می کرد، یادش رفته بود خرجش کند. گفت: «با این همه پول یا خوب می شوم و زندگی جدید و درست حسابی راه می اندازم یا می میرم و خلاص.»
یکی از کارمندان دفترش از دره ی گرم و محصورِ دشت بهشت صحبت کرد و یونی یوش هم بی معطلی رفت آنجا. اسم محل وسوسه اش کرد. به نظرش رسید “یا بختکِ مرگ من است و زنده نمی مانم یا جایگزینی نمادین و زیبا برای مرگ است”.