این نمایشنامه که نخستین بار در سال 1948 بر صحنه رفت، جزو آثار جنجال برانگیز سارتر بود که مورد نقدهای فراوانی قرار گرفت و برخی آن را به عنوان ماشین جنگی ستودند. هرچند که خودِ سارتر چنین نقدهایی را رد و برداشتهای این چنینی از "دست های آلوده" را مغایر با آنچه شخصاً در ذهن داشته است عنوان کرد. "دستهای آلوده" با ورود مرد جوانی به نام "هوگو" به منزل زنی به نام "اولگا" شروع میشود. سپس داستان به مدت زمانی قبل باز میگردد تا آنچه بر هوگو گذشته است را به تصویر بکشد و در نهایت، مخاطب را به قضاوت در مورد اعمال روی داده وادار سازد.
هوگو، مرد جوان متأهلی ست که در یک حزب پرولتاریا عضویت دارد و پیشینه ی بورژوایی اش، احساس حقارت را در او بر می انگیزد. هوگو که شور جوانی در سر دارد، خواهان به عهده گرفتن عملیاتهای حزبی میشود. در راستای همین خواسته، فردی به نام لوئی او را عهده دار قتل یکی از رهبران حزب - که قصد سازش را دارد - میکند. هوگو به عنوان منشی آن فرد که هودرر نام دارد، مشغول به کار میشود و همراه همسر جوانش، ژسیکا، به منزلی که برایش در نظر گرفته اند، نقل مکان میکند. طی روند داستان و اتفاقات گوناگونی که برای هوگو می افتد، وی بالاخره دست به قتل هودرر میزند و سپس زندانی میشود. هوگو پس از آزادی از زندان، به منزل اولگا میرود و در پایان ماجرا، متوجه تباه شدنش میشود. این نمایشنامه چون دیگر آثار سارتر، تئاتر موقعیت است و لحظات آزادیِ انتخاب را به تصویر میکشد.
"دستهای آلوده" به جهت روی صحنه رفتن در زمان خاص خود، به عنوانی تئاتری ضد چپ مطرح شد که سارتر آن را تکذیب کرد. هوگو، جوانیست که روحیه ی پاکی دارد و جهت اثبات خویشتن، در شور و حال جوانی، مورد سوء استفاده ی حزب قرار میگیرد. هوگو معتقد است که هیچکس او را باور ندارد و زندگی او میان واقعیت و روندی انتزاعی دست و پا میزند. دستهای آلوده ی سارتر، تمام بازی های سیاسی را به استهزاء گرفته است و دستهای هر سیاست مردی را، فارغ از جهت فکری اش، آلوده می نامد. اشاره ی سارتر به شخصیتهایی چون "راسکولنیکوف" و "راستینیاک" بی جهت نبوده است و وی ظرافتمندانه، ابعاد شخصیت هوگو را در قالب چنین شخصیتهایی برای مخاطب تشریح میکند.
این نمایشنامه که نخستین بار در سال 1948 بر صحنه رفت، جزو آثار جنجال برانگیز سارتر بود که مورد نقدهای فراوانی قرار گرفت و برخی آن را به عنوان ماشین جنگی ستودند. هرچند که خودِ سارتر چنین نقدهایی را رد و برداشتهای این چنینی از "دست های آلوده" را مغایر با آنچه شخصاً در ذهن داشته است عنوان کرد. "دستهای آلوده" با ورود مرد جوانی به نام "هوگو" به منزل زنی به نام "اولگا" شروع میشود. سپس داستان به مدت زمانی قبل باز میگردد تا آنچه بر هوگو گذشته است را به تصویر بکشد و در نهایت، مخاطب را به قضاوت در مورد اعمال روی داده وادار سازد.
هوگو، مرد جوان متأهلی ست که در یک حزب پرولتاریا عضویت دارد و پیشینه ی بورژوایی اش، احساس حقارت را در او بر می انگیزد. هوگو که شور جوانی در سر دارد، خواهان به عهده گرفتن عملیاتهای حزبی میشود. در راستای همین خواسته، فردی به نام لوئی او را عهده دار قتل یکی از رهبران حزب - که قصد سازش را دارد - میکند. هوگو به عنوان منشی آن فرد که هودرر نام دارد، مشغول به کار میشود و همراه همسر جوانش، ژسیکا، به منزلی که برایش در نظر گرفته اند، نقل مکان میکند. طی روند داستان و اتفاقات گوناگونی که برای هوگو می افتد، وی بالاخره دست به قتل هودرر میزند و سپس زندانی میشود. هوگو پس از آزادی از زندان، به منزل اولگا میرود و در پایان ماجرا، متوجه تباه شدنش میشود. این نمایشنامه چون دیگر آثار سارتر، تئاتر موقعیت است و لحظات آزادیِ انتخاب را به تصویر میکشد.
"دستهای آلوده" به جهت روی صحنه رفتن در زمان خاص خود، به عنوانی تئاتری ضد چپ مطرح شد که سارتر آن را تکذیب کرد. هوگو، جوانیست که روحیه ی پاکی دارد و جهت اثبات خویشتن، در شور و حال جوانی، مورد سوء استفاده ی حزب قرار میگیرد. هوگو معتقد است که هیچکس او را باور ندارد و زندگی او میان واقعیت و روندی انتزاعی دست و پا میزند. دستهای آلوده ی سارتر، تمام بازی های سیاسی را به استهزاء گرفته است و دستهای هر سیاست مردی را، فارغ از جهت فکری اش، آلوده می نامد. اشاره ی سارتر به شخصیتهایی چون "راسکولنیکوف" و "راستینیاک" بی جهت نبوده است و وی ظرافتمندانه، ابعاد شخصیت هوگو را در قالب چنین شخصیتهایی برای مخاطب تشریح میکند.