کتاب درخت انجیر معابد 2 جلدی نوشته احمد محمود توسط انتشارات معین به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان، ادبیات داستانی، رمان ایرانی
این رمان 1038 صفحه دارد و در 6 فصل نوشته شده است که از این لحاظ دومین اثر بلند احمد محمود است. این رمان از بعد روانشناسی شامل روانشناسی فردی و اجتماعی است. همانند دیگر رمان های محمود این رمان نیز در یکی از شهر های جنوب است که خواننده کما بیش پی می برد که این شهر همان اهواز است. در این رمان حدود 240 شخصیت وجود دارد نویسنده به کمک قدرتش توانسته این شخصیت ها را به خوبی کالبد شکافی کند و همچنین خط سیر زمانی رمان نیز ثابت نیست و بین زمان حال و گذشته در نوسان است. احمد محمود نویسنده ای پر آوازه است که جوایز بسیار با ارزشی را توانسته از آن خود کند و همین رمان نیز جایزه بنیاد گلشیری به دست آورده. از بعد روانشناسی فردی داستان رمان داستان جوانی است که زندگی پر فراز و نشیبی دارد و از بعد روانشناسی اجتماعی نیز داستان رمان در مورد درختی معروف به درخت انجیر معابد است که در بین مردم خرافه پرست دارای قدرت های فرا انسانی است.
حتی عمه تاجی هم که زنی تحصیل کرده و روشنفکر است به درخت لور اعتقاد دارد و قدرت معجزه گر آن را باور دارد: تاج الملوک , عصر روز سه شنبه به زیارت انجیر معابد می رود. نذرش را ادا می کند, شمع می گیراند, چند اسکناس ریز به صندوق می اندازد و بعد با ترس و لرز می رود در صف حاجتمندان ساقه ی شرقی می ایستد. اول لوح برنجی را با طمانینه می خواند و گریه می کند, بعد شمع روشن می کند و دو شاخه عود می سوزاند و بعد التماس می کند که فرامرز خان در کنکور پزشکی قبول شود. التماس می کند که به راه راست هدایت گردد. آرام آرام اشک می ریزد و می گوید : حاجتم را روا کن روا کن ای ساقه ی شرقی, صاحب کرامات! دلم می خواهد فرامرز نامی شود نام اسفندیار خان را با عزت و احترام زنده کند! ای کسی که با کوه طلای احمر, ثروت پرستان را جزا می دهد, حاجت دلم را روا کن! دو گوسفند نذر گرسنگان و یک حلقه ی طلای سه مثقالی نذر خودت روا کن, روا کن.... از پشت سر ذکر هاگا, هگاگا می شنود.
بیا ببینم مرزوقه. تو چه پستانی به دهان حامد گذاشته ای که اینطور نا خلف شده چرا اینقدر عقل نداره که بفهمه زیارتگاه نباید از دست بده؟ چرا لگد به بخت خودش و زحمت و خدمت و حرمت پدر اندر پدرش میزنه؟ کاش اینقدر شعور داشت و می فهمید که نباید این قدرت به دست غریبه بیفته!
حالا دیگر یک درخت نیست جناب مهران. شما حقوق خواندین, با علم الاجتماع آشنا هستین! گمان نمی کنم درک این مطلب براتان مشکل باشه که این درخت , حالا دیگه تبدیل شده به سمبل باورهای چند نسل از مردم!
کتاب درخت انجیر معابد 2 جلدی نوشته احمد محمود توسط انتشارات معین به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان، ادبیات داستانی، رمان ایرانی
این رمان 1038 صفحه دارد و در 6 فصل نوشته شده است که از این لحاظ دومین اثر بلند احمد محمود است. این رمان از بعد روانشناسی شامل روانشناسی فردی و اجتماعی است. همانند دیگر رمان های محمود این رمان نیز در یکی از شهر های جنوب است که خواننده کما بیش پی می برد که این شهر همان اهواز است. در این رمان حدود 240 شخصیت وجود دارد نویسنده به کمک قدرتش توانسته این شخصیت ها را به خوبی کالبد شکافی کند و همچنین خط سیر زمانی رمان نیز ثابت نیست و بین زمان حال و گذشته در نوسان است. احمد محمود نویسنده ای پر آوازه است که جوایز بسیار با ارزشی را توانسته از آن خود کند و همین رمان نیز جایزه بنیاد گلشیری به دست آورده. از بعد روانشناسی فردی داستان رمان داستان جوانی است که زندگی پر فراز و نشیبی دارد و از بعد روانشناسی اجتماعی نیز داستان رمان در مورد درختی معروف به درخت انجیر معابد است که در بین مردم خرافه پرست دارای قدرت های فرا انسانی است.
حتی عمه تاجی هم که زنی تحصیل کرده و روشنفکر است به درخت لور اعتقاد دارد و قدرت معجزه گر آن را باور دارد: تاج الملوک , عصر روز سه شنبه به زیارت انجیر معابد می رود. نذرش را ادا می کند, شمع می گیراند, چند اسکناس ریز به صندوق می اندازد و بعد با ترس و لرز می رود در صف حاجتمندان ساقه ی شرقی می ایستد. اول لوح برنجی را با طمانینه می خواند و گریه می کند, بعد شمع روشن می کند و دو شاخه عود می سوزاند و بعد التماس می کند که فرامرز خان در کنکور پزشکی قبول شود. التماس می کند که به راه راست هدایت گردد. آرام آرام اشک می ریزد و می گوید : حاجتم را روا کن روا کن ای ساقه ی شرقی, صاحب کرامات! دلم می خواهد فرامرز نامی شود نام اسفندیار خان را با عزت و احترام زنده کند! ای کسی که با کوه طلای احمر, ثروت پرستان را جزا می دهد, حاجت دلم را روا کن! دو گوسفند نذر گرسنگان و یک حلقه ی طلای سه مثقالی نذر خودت روا کن, روا کن.... از پشت سر ذکر هاگا, هگاگا می شنود.
بیا ببینم مرزوقه. تو چه پستانی به دهان حامد گذاشته ای که اینطور نا خلف شده چرا اینقدر عقل نداره که بفهمه زیارتگاه نباید از دست بده؟ چرا لگد به بخت خودش و زحمت و خدمت و حرمت پدر اندر پدرش میزنه؟ کاش اینقدر شعور داشت و می فهمید که نباید این قدرت به دست غریبه بیفته!
حالا دیگر یک درخت نیست جناب مهران. شما حقوق خواندین, با علم الاجتماع آشنا هستین! گمان نمی کنم درک این مطلب براتان مشکل باشه که این درخت , حالا دیگه تبدیل شده به سمبل باورهای چند نسل از مردم!