کتاب دختر پرتقالی نوشته یوستین گاردر ترجمه سودابه مرادنیا توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان نوجوان
«درست نمیدانستم که باید این داستان را باور کنم یا نه. هیچگاه کسی نمیتواند یقین داشته باشد که پدر، مادر یا مادربزرگش حقیقت را گفته باشند به خصوص وقتی که موضوع حساسی هم در میان باشد. اما نمیدانم چرا کسی یازده سال پیش فکرش را به کار نینداخت که کامپیوتر پدرم را روشن کند که نامهها را با آن نوشته بود. این موضوع برای من معمای بزرگی است. البته شاید هم آنها سعی کرده باشند که این کار را بکنند اما قوهی تخیلشان چندان قوی نبوده که بتوانند رمز آن را در بیاورند در حالی که کامپیوتر ها در ان زمان پیچیده نبوده و رمز آنها حداکثر هشت حرف داشته است. واقعا باورنکردنی است. بعد هم کامپیوتر پدر را در اتاق زیر شیروانی گذاشته بودند. موضوع کامپیوتر پدر را بعدها به طور دقیقتری شرح میدهم. اما حالا دیگر پدرم باید صحبت کند و من هم در لابهلای حرفهای او نقد و تفسیر خودم را خواهم داشت و در پایان هم شرحی بر آن خواهم نوشت و باید اینطور باشد زیرا پدرم در نامهی مفصل و طولانیش سوالهای پرمعنی و مشکلی کرده و جوابهای من برای او اهمیت زیادی دارد. با یک شیشه کوکاکولا و کاغذهایم به اتاقم رفتم و در را به روی خودم قفل کردم؛ کاری که هرگز نکرده بودم...حالا سعی میکنم دوباره چند میلیارد سال به عقب برگردم زیرا باید تصمیم بگیرم که در چند میلیارد سال دیگر در کرهی زمین زندگی بکنم یا نکنم. حالا دیگر میدانم که این داستان چه گونه شروع شده و من چه کسی را دوست خواهم داشت.»
کتاب دختر پرتقالی نوشته یوستین گاردر ترجمه سودابه مرادنیا توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان نوجوان
«درست نمیدانستم که باید این داستان را باور کنم یا نه. هیچگاه کسی نمیتواند یقین داشته باشد که پدر، مادر یا مادربزرگش حقیقت را گفته باشند به خصوص وقتی که موضوع حساسی هم در میان باشد. اما نمیدانم چرا کسی یازده سال پیش فکرش را به کار نینداخت که کامپیوتر پدرم را روشن کند که نامهها را با آن نوشته بود. این موضوع برای من معمای بزرگی است. البته شاید هم آنها سعی کرده باشند که این کار را بکنند اما قوهی تخیلشان چندان قوی نبوده که بتوانند رمز آن را در بیاورند در حالی که کامپیوتر ها در ان زمان پیچیده نبوده و رمز آنها حداکثر هشت حرف داشته است. واقعا باورنکردنی است. بعد هم کامپیوتر پدر را در اتاق زیر شیروانی گذاشته بودند. موضوع کامپیوتر پدر را بعدها به طور دقیقتری شرح میدهم. اما حالا دیگر پدرم باید صحبت کند و من هم در لابهلای حرفهای او نقد و تفسیر خودم را خواهم داشت و در پایان هم شرحی بر آن خواهم نوشت و باید اینطور باشد زیرا پدرم در نامهی مفصل و طولانیش سوالهای پرمعنی و مشکلی کرده و جوابهای من برای او اهمیت زیادی دارد. با یک شیشه کوکاکولا و کاغذهایم به اتاقم رفتم و در را به روی خودم قفل کردم؛ کاری که هرگز نکرده بودم...حالا سعی میکنم دوباره چند میلیارد سال به عقب برگردم زیرا باید تصمیم بگیرم که در چند میلیارد سال دیگر در کرهی زمین زندگی بکنم یا نکنم. حالا دیگر میدانم که این داستان چه گونه شروع شده و من چه کسی را دوست خواهم داشت.»