کتاب دختری در اتاق طبقه سوم نوشته مری داونینگ هان ترجمه مهرداد یوسفی توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان
دختر محبوس در اتاق پشت پنجره ایستاده است. حالا دیگر بیشتر روزهایش را اینجا سپری میکند، کشیک دختر مومشکی را میکشد که از وقتی باران گرفته بیرون نیامده است. چیزهایی که دختر مومشکی از زیر خاک درآورده بود توی سوراخی پر از آب گلآلود افتادهاند. میتواند کلهی کچل عروسک را تشخیص دهد. یکی از دستهای عروسک از آب بیرون آمده، انگار دارد غرق میشود.
پایین پنجرهی اتاقش، دختر مومشکی و مادرش زیر باران دواندوان میروند سمت ماشینِ حلبیشان. رخت و لباسشان از همیشه عجیبوغریبتر است. دختر مومشکی کتی پوشیده که رنگ زردش چشم را میزند. دخترک را یاد ناخداهایی میاندازد که کشتیشان را وسط آبوهوای توفانی هدایت میکنند. حتی کلاهی که سرش گذاشته هم به درد همین کار میخورد. شمعی، به آنها میگویند لباسهای شمعی.آخر دختر این لباسها را از کجا میخرد؟ مسلماً از براونز امپریوم نمیخرد.
مادر پالتوی مشکی براق کمربندداری پوشیده که کمتر عجیب است، ولی او هم مثل دختر شلوار بلند آبی پایش کرده. چرا هر دو مثل پسرها لباس میپوشند؟
مادر میگوید: «جولز، حواست به اون چالههه باشه. خیلی عمیقه.»
دختر مومشکی را نگاه میکند که چست و چابک از روی چاله میپرد. جولز یعنی اسمش این است؟ برای دخترها اسم عجیبی است، بیشتر شبیه اسم پسرانهی فرانسوی است. حتماً از آخرین باری که دخترک دنیا را دیده، همهچیز خیلی تغییر کرده است.
کتاب دختری در اتاق طبقه سوم نوشته مری داونینگ هان ترجمه مهرداد یوسفی توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان
دختر محبوس در اتاق پشت پنجره ایستاده است. حالا دیگر بیشتر روزهایش را اینجا سپری میکند، کشیک دختر مومشکی را میکشد که از وقتی باران گرفته بیرون نیامده است. چیزهایی که دختر مومشکی از زیر خاک درآورده بود توی سوراخی پر از آب گلآلود افتادهاند. میتواند کلهی کچل عروسک را تشخیص دهد. یکی از دستهای عروسک از آب بیرون آمده، انگار دارد غرق میشود.
پایین پنجرهی اتاقش، دختر مومشکی و مادرش زیر باران دواندوان میروند سمت ماشینِ حلبیشان. رخت و لباسشان از همیشه عجیبوغریبتر است. دختر مومشکی کتی پوشیده که رنگ زردش چشم را میزند. دخترک را یاد ناخداهایی میاندازد که کشتیشان را وسط آبوهوای توفانی هدایت میکنند. حتی کلاهی که سرش گذاشته هم به درد همین کار میخورد. شمعی، به آنها میگویند لباسهای شمعی.آخر دختر این لباسها را از کجا میخرد؟ مسلماً از براونز امپریوم نمیخرد.
مادر پالتوی مشکی براق کمربندداری پوشیده که کمتر عجیب است، ولی او هم مثل دختر شلوار بلند آبی پایش کرده. چرا هر دو مثل پسرها لباس میپوشند؟
مادر میگوید: «جولز، حواست به اون چالههه باشه. خیلی عمیقه.»
دختر مومشکی را نگاه میکند که چست و چابک از روی چاله میپرد. جولز یعنی اسمش این است؟ برای دخترها اسم عجیبی است، بیشتر شبیه اسم پسرانهی فرانسوی است. حتماً از آخرین باری که دخترک دنیا را دیده، همهچیز خیلی تغییر کرده است.