کتاب حکایت حال گفتگو با احمد محمود نوشته لیلی گلستانی توسط انتشارات معین به چاپ رسده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات ایران، ادبیات واقع گرایانه، آشنایی با نویسندگان
کتاب حاضر در خصوص دیداری دوستانه است که می تواند برای علاقه مندان به ادبیات بسیار جذاب باشد. با خواندن کتاب «همسایه ها» احمد محمود را شناختم. نثر محکم و روان، تبحر در آفرینش فضا و شخصیت های داستان، فارسی راحت و بی پیرایه و درستش، مرا جزو خواننده های همیشگی کتاب هایش کرد. با خواندن کتاب «مدار صفر درجه» مایل شدم تا دربارۀ قصه های خودش، قصه های دیگران و در کل دربارۀ ادبیات و وضع مملکت با او گفتگو کنم.
درخواستم را به او گفتم و او رد کرد. گفت تا بحال با کسی گفتگو و مصاحبه نکرده و آمادگی ندارد. اصراری نکردم، چون لحن جواب – مثل نوشته هایش- آنچنان صریح و قاطع بود که می دانستم اصرار فایده ای ندارد. فقط گفتم راجع به پیشنهاد من فکر کنید، عجله ای ندارم، و تاکید کردم تا هر وقت که بخواهید منتظر می مانم. (اما عجله هم داشتم و تحمل انتظار برایم سخت بود!) کتاب سه جلدی را خوانده بودم و تمام صحنه هایش در جانم بود و گرم موضوع بودم. ...سه ماه بعد (وقتی که دیگر از این خیال دست شسته بودم)، این خبر خوش به من داده شد، که: فکرهایم را کردم، برای گفتگو آماده ام. کتاب ها، یادداشت ها، ضبط صوت و نوارها را برداشتم و به دیدار احمد محمود رفتم. "
کتاب حکایت حال گفتگو با احمد محمود نوشته لیلی گلستانی توسط انتشارات معین به چاپ رسده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات ایران، ادبیات واقع گرایانه، آشنایی با نویسندگان
کتاب حاضر در خصوص دیداری دوستانه است که می تواند برای علاقه مندان به ادبیات بسیار جذاب باشد. با خواندن کتاب «همسایه ها» احمد محمود را شناختم. نثر محکم و روان، تبحر در آفرینش فضا و شخصیت های داستان، فارسی راحت و بی پیرایه و درستش، مرا جزو خواننده های همیشگی کتاب هایش کرد. با خواندن کتاب «مدار صفر درجه» مایل شدم تا دربارۀ قصه های خودش، قصه های دیگران و در کل دربارۀ ادبیات و وضع مملکت با او گفتگو کنم.
درخواستم را به او گفتم و او رد کرد. گفت تا بحال با کسی گفتگو و مصاحبه نکرده و آمادگی ندارد. اصراری نکردم، چون لحن جواب – مثل نوشته هایش- آنچنان صریح و قاطع بود که می دانستم اصرار فایده ای ندارد. فقط گفتم راجع به پیشنهاد من فکر کنید، عجله ای ندارم، و تاکید کردم تا هر وقت که بخواهید منتظر می مانم. (اما عجله هم داشتم و تحمل انتظار برایم سخت بود!) کتاب سه جلدی را خوانده بودم و تمام صحنه هایش در جانم بود و گرم موضوع بودم. ...سه ماه بعد (وقتی که دیگر از این خیال دست شسته بودم)، این خبر خوش به من داده شد، که: فکرهایم را کردم، برای گفتگو آماده ام. کتاب ها، یادداشت ها، ضبط صوت و نوارها را برداشتم و به دیدار احمد محمود رفتم. "