کتاب حسن صباح خداوند الموت نوشته پل آمیر ترجمه ذبیح الله منصوری توسط انتشارات تاو به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: تاریخ، ادبیات تاریخ، داستان
حسن صباح رهبر فرقهی «باطنی» بود؛ فرقهای از مذهب اسماعیلیه که همانند همه شیعیان، امام علی (ع) را امام اول و فرزندان او را تا امام جعفر صادق پیشوا و ولی امر مسلمین میدانست. اما از امام پنجم به بعد، پسرش موسی کاظم را امام نمیدانست و معتقد بود پسر دیگرش اسماعیل، امام است. صباح در تشکیلات مذهبیاش از قوانین خاص خودش پیروی میکرد. به این صورت که فرقه اسماعیلیه بر مبنای برداشتهای شخصی صباح از قرآن و اسلام اداره و هر اجباری به دین اسلام و کتاب خدا نسبت داده میشد. با این عنوان که قرآن علاوه بر مفاهیم ظاهری دارای معانی باطنی نیز بوده و فقط حسن صباح میتواند آنان را درک کند. بدین ترتیب انجام هر عملی درون فرقه توجیه میشد.
یکی از مردان معروف شرق خواجه نظامالملک است که زندگی او مانند زندگی بسیاری از مردان معروف تاریخ توأم با افسانه شده و طوری افسانه با تاریخ زندگی آن مرد عجین شده که امروز اگر کسی بخواهد افسانه را از تاریخ جدا کند سبب حیرت و اعتراض مردم میشود. یکی از افسانههای مربوط به خواجه نظامالملک عهدی است که وی با حسن صباح و خیام در مدرسه بست و ما در این سرگذشت گفتیم که واقعیت ندارد و تاریخ تولد و مرگ خواجه نظامالملک و حسن صباح و خیام به گونهای است که آن سه نفر نمیتوانستهاند در یک زمان در مدرسه با یکدیگر عهد اتحاد و اخوت ببندند.
افسانۀ دیگر مربوط است به اینکه خواجه نظامالملک گنج سلیمان را یافته بود و به همین دلیل میتوانست مدرسه و مسجد بسازد و قنات حفر و وقف کند تا مردم بتوانند از فواید آنها بهرهمند شوند. قطع نظر از اینکه موضوع گنج سلیمان واقعیت یا افسانه است، خواجه نظامالملک چنین گنجی را نیافته بود. ولی گنجی داشت گرانبهاتر از گنج سلیمان و آن دسترنج مردم کشورهای متعدد ایران بود. خواجه نظامالملک وزیر اعظم بود و اختیاردار تمام کشورهای ایران، مالیات کشور را او وصول میکرد و تمام هدایا و تحف بزرگ برای او فرستاده میشد. طبق رسمی که از دیرباز در مشرقزمین جاری بود، هرکس که سمتی داشت و کاری برای مردم انجام میداد در ازای آن حقالزحمه دریافت میکرد. زیرا صاحبان مناصب، مقرری دریافت نمیکردند یا اینکه مقرری آنها کم بود و کفاف معاششان را نمیداد و ناچار میشدند از ارباب رجوع هدیه و تحفه بگیرند. رسم مزبور طوری در مشرقزمین قوت داشت که حکام کشور و وزیر اعظم حتی به سلطان هدیه و تحفه میدادند و سلطان از وزیران و حکامی که خود آنها را منصوب میکرد حقالزحمه دریافت میکرد.
کتاب حسن صباح خداوند الموت نوشته پل آمیر ترجمه ذبیح الله منصوری توسط انتشارات تاو به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: تاریخ، ادبیات تاریخ، داستان
حسن صباح رهبر فرقهی «باطنی» بود؛ فرقهای از مذهب اسماعیلیه که همانند همه شیعیان، امام علی (ع) را امام اول و فرزندان او را تا امام جعفر صادق پیشوا و ولی امر مسلمین میدانست. اما از امام پنجم به بعد، پسرش موسی کاظم را امام نمیدانست و معتقد بود پسر دیگرش اسماعیل، امام است. صباح در تشکیلات مذهبیاش از قوانین خاص خودش پیروی میکرد. به این صورت که فرقه اسماعیلیه بر مبنای برداشتهای شخصی صباح از قرآن و اسلام اداره و هر اجباری به دین اسلام و کتاب خدا نسبت داده میشد. با این عنوان که قرآن علاوه بر مفاهیم ظاهری دارای معانی باطنی نیز بوده و فقط حسن صباح میتواند آنان را درک کند. بدین ترتیب انجام هر عملی درون فرقه توجیه میشد.
یکی از مردان معروف شرق خواجه نظامالملک است که زندگی او مانند زندگی بسیاری از مردان معروف تاریخ توأم با افسانه شده و طوری افسانه با تاریخ زندگی آن مرد عجین شده که امروز اگر کسی بخواهد افسانه را از تاریخ جدا کند سبب حیرت و اعتراض مردم میشود. یکی از افسانههای مربوط به خواجه نظامالملک عهدی است که وی با حسن صباح و خیام در مدرسه بست و ما در این سرگذشت گفتیم که واقعیت ندارد و تاریخ تولد و مرگ خواجه نظامالملک و حسن صباح و خیام به گونهای است که آن سه نفر نمیتوانستهاند در یک زمان در مدرسه با یکدیگر عهد اتحاد و اخوت ببندند.
افسانۀ دیگر مربوط است به اینکه خواجه نظامالملک گنج سلیمان را یافته بود و به همین دلیل میتوانست مدرسه و مسجد بسازد و قنات حفر و وقف کند تا مردم بتوانند از فواید آنها بهرهمند شوند. قطع نظر از اینکه موضوع گنج سلیمان واقعیت یا افسانه است، خواجه نظامالملک چنین گنجی را نیافته بود. ولی گنجی داشت گرانبهاتر از گنج سلیمان و آن دسترنج مردم کشورهای متعدد ایران بود. خواجه نظامالملک وزیر اعظم بود و اختیاردار تمام کشورهای ایران، مالیات کشور را او وصول میکرد و تمام هدایا و تحف بزرگ برای او فرستاده میشد. طبق رسمی که از دیرباز در مشرقزمین جاری بود، هرکس که سمتی داشت و کاری برای مردم انجام میداد در ازای آن حقالزحمه دریافت میکرد. زیرا صاحبان مناصب، مقرری دریافت نمیکردند یا اینکه مقرری آنها کم بود و کفاف معاششان را نمیداد و ناچار میشدند از ارباب رجوع هدیه و تحفه بگیرند. رسم مزبور طوری در مشرقزمین قوت داشت که حکام کشور و وزیر اعظم حتی به سلطان هدیه و تحفه میدادند و سلطان از وزیران و حکامی که خود آنها را منصوب میکرد حقالزحمه دریافت میکرد.