کتاب جوهر سیاه نوشته فرشته تات شهدوست توسط انتشارات آراسبان با موضوع رمانف ادبیات داستانی، داستان فارسی به چاپ رسیده است.
برادرش را به قتل رسانده بودند! بانی و دلیل شرافتی که اگر روزگاری مدار اهداف و باورهایش شد حجت آن فقط آهیر بود! حالا که غداران، نگاه و نفس او را به روی زندگی بستهاند دیگر این شرافت را نمیخواهد دیگر آهیر را ندارد که محرض توبهی خدیو باشد. وقتی برادری نباشد عهدی هم نیست. ان شبی که دستان گناه آلودش را برای نجات جان آهیر به سوی آسمان دراز کرد زمزمه اش نزذ معبود توبه نوازی بود. گفت توبه اما کافر صدایش زدند. گفت توبه ولی کسی اصالتی که پشت حرفهایش خوابیده بود را باور نکرد
برادرش را به قتل رسانده بودند! بانی و دلیل شرافتی که اگر روزگاری مدار اهداف و باورهایش شد حجت آن فقط آهیر بود! حالا که غداران، نگاه و نفس او را به روی زندگی بستهاند دیگر این شرافت را نمیخواهد دیگر آهیر را ندارد که محرض توبهی خدیو باشد. وقتی برادری نباشد عهدی هم نیست. ان شبی که دستان گناه آلودش را برای نجات جان آهیر به سوی آسمان دراز کرد زمزمه اش نزذ معبود توبه نوازی بود. گفت توبه اما کافر صدایش زدند. گفت توبه ولی کسی اصالتی که پشت حرفهایش خوابیده بود را باور نکرد. گفتند کافر که توبه نمی کنند. توبه گرگ مرگ است. اما او قامتش را به روی قضاوت اطرافیان خم نکرد. دور گناه را خط کشید به قول شاهو که رسم امانت داری را به جای می آورد. گوهرشناسی که سنگینی اعتبارش بیش از دوبندی ها و مثنوی های اغیار است ولی آن هم گذرا بود و گذشت. حالا وسوسهی انتقام بدجور به جگر پاره پارهاش نیشتر میزد.
کتاب جوهر سیاه نوشته فرشته تات شهدوست توسط انتشارات آراسبان با موضوع رمانف ادبیات داستانی، داستان فارسی به چاپ رسیده است.
برادرش را به قتل رسانده بودند! بانی و دلیل شرافتی که اگر روزگاری مدار اهداف و باورهایش شد حجت آن فقط آهیر بود! حالا که غداران، نگاه و نفس او را به روی زندگی بستهاند دیگر این شرافت را نمیخواهد دیگر آهیر را ندارد که محرض توبهی خدیو باشد. وقتی برادری نباشد عهدی هم نیست. ان شبی که دستان گناه آلودش را برای نجات جان آهیر به سوی آسمان دراز کرد زمزمه اش نزذ معبود توبه نوازی بود. گفت توبه اما کافر صدایش زدند. گفت توبه ولی کسی اصالتی که پشت حرفهایش خوابیده بود را باور نکرد
برادرش را به قتل رسانده بودند! بانی و دلیل شرافتی که اگر روزگاری مدار اهداف و باورهایش شد حجت آن فقط آهیر بود! حالا که غداران، نگاه و نفس او را به روی زندگی بستهاند دیگر این شرافت را نمیخواهد دیگر آهیر را ندارد که محرض توبهی خدیو باشد. وقتی برادری نباشد عهدی هم نیست. ان شبی که دستان گناه آلودش را برای نجات جان آهیر به سوی آسمان دراز کرد زمزمه اش نزذ معبود توبه نوازی بود. گفت توبه اما کافر صدایش زدند. گفت توبه ولی کسی اصالتی که پشت حرفهایش خوابیده بود را باور نکرد. گفتند کافر که توبه نمی کنند. توبه گرگ مرگ است. اما او قامتش را به روی قضاوت اطرافیان خم نکرد. دور گناه را خط کشید به قول شاهو که رسم امانت داری را به جای می آورد. گوهرشناسی که سنگینی اعتبارش بیش از دوبندی ها و مثنوی های اغیار است ولی آن هم گذرا بود و گذشت. حالا وسوسهی انتقام بدجور به جگر پاره پارهاش نیشتر میزد.