کتاب جنایت در شب آتش بازی نوشته آگاتا کریستی با ترجمه حمیدرضا بلندسران با ترجمه انتشارات هرمس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: زبان و ادبیات ملل، کودک و نوجوان، رمان های کودک و نوجوان
هرکول پوآرو از جزیره رودز مأیوس شده بود. برای استراحت و گذراندن تعطیلات به آنجا آمده بود. تعطیلاتی که بخصوص به دور از هرگونه جرم و جنایتی باشد. به او گفته شده بود که اواخر اکتبر جزیره تقریبا خالی است و نقطه دنج و آرامی به حساب میآید. البته این به نوبه خود درست بود. زوجهای چانتری و گولد، پاملا و سوزان، ژنرال و خودش و دو زوج دیگر ایتالیایی تنها مهمانان هتل بودند. اما در همین جمعِ محدود هم ذهن پرکار پوآرو این را حس میکرد که حوادث قریبالوقوعی در پیش است. «همهاش بهخاطر این شمّ جناییام است.» پوآرو اینگونه از خودش گله کرد و با خود گفت: «سوءهاضمه دارم! خیالاتی شدهام!» اما هنوز نگران بود. یک روز صبح از اتاقش بیرون آمد و دید خانم گولد روی ایوان هتل مشغول سوزندوزی است.
هنگامی که به طرفش میرفت، از دور احساس کرد که زن دستمالی را در کنارش پنهان کرد. با آنکه چشمان خانم گولد خشک بودند، اما به طرز مشکوکی شفاف به نظر میرسیدند. از نظر پوآرو، کمی زیادی شاد به نظر میرسید. شفافیت چشمهایش هم کمی بیش از حد بود. زن گفت: ــ صبح بخیر، موسیو پوآرو. طراوت ساختگیاش شک پوآرو را برانگیخت...
کتاب جنایت در شب آتش بازی نوشته آگاتا کریستی با ترجمه حمیدرضا بلندسران با ترجمه انتشارات هرمس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: زبان و ادبیات ملل، کودک و نوجوان، رمان های کودک و نوجوان
هرکول پوآرو از جزیره رودز مأیوس شده بود. برای استراحت و گذراندن تعطیلات به آنجا آمده بود. تعطیلاتی که بخصوص به دور از هرگونه جرم و جنایتی باشد. به او گفته شده بود که اواخر اکتبر جزیره تقریبا خالی است و نقطه دنج و آرامی به حساب میآید. البته این به نوبه خود درست بود. زوجهای چانتری و گولد، پاملا و سوزان، ژنرال و خودش و دو زوج دیگر ایتالیایی تنها مهمانان هتل بودند. اما در همین جمعِ محدود هم ذهن پرکار پوآرو این را حس میکرد که حوادث قریبالوقوعی در پیش است. «همهاش بهخاطر این شمّ جناییام است.» پوآرو اینگونه از خودش گله کرد و با خود گفت: «سوءهاضمه دارم! خیالاتی شدهام!» اما هنوز نگران بود. یک روز صبح از اتاقش بیرون آمد و دید خانم گولد روی ایوان هتل مشغول سوزندوزی است.
هنگامی که به طرفش میرفت، از دور احساس کرد که زن دستمالی را در کنارش پنهان کرد. با آنکه چشمان خانم گولد خشک بودند، اما به طرز مشکوکی شفاف به نظر میرسیدند. از نظر پوآرو، کمی زیادی شاد به نظر میرسید. شفافیت چشمهایش هم کمی بیش از حد بود. زن گفت: ــ صبح بخیر، موسیو پوآرو. طراوت ساختگیاش شک پوآرو را برانگیخت...