کتاب ترس جان (پوست) نوشته کورتزیو مالاپارته با ترجمه بهمن محصص, توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد
کتابی که می خوانید برخاسته از تجربیات تکان دهنده ی نویسنده از جنگ است و با زبانی تلخ و گزنده و طنزی تاریک روزگار ایتالیا را در هنگام اشغال به دست آمریکایی ها که خود را ناجیانی برای نجات مردم از فاشیسم می خواندند حکایت می کند، او زوایایی پنهان و حقایقی مغفول مانده از تاریخ را مورد توجه قرار می دهد و دو جبهه فاتح و مغلوب را به تصویر می کشد. جبهه فاتح ناجیان امریکایی اند که نگاهی از بالا به پایین به مردم ایتالیا و جبهه مغلوب و سرخورده دارند، ناجیانی که گویا اخلاق را به فراموشی سپرده اند و خود را مجاز به انجام هرکاری می دانند؛ جبهه مغلوب مردم اند، انسان هایی گرفتار درد که هیچ کس جز خودشان از عواقب وحشتناکی که جنگ برای شان به دنبال آورده آگاه نیست.
بخشی از کتاب
ژان لویی گفت: تو جوانان امروزه را نمی شناسی. دلم می خواهد از نزدیک به تو بشناسمشان. خیلی بهتر و خیلی بدتر از آن هستند که تو گمان می کنی. و برایم گفت که با چند تن از دوستانش در خانه ای در ومه رو قرار ملاقات داشت و خوشحال می شد اگر همراهیش می کردم و گرچه رضایتم را ضمانت نمی کرد، ولی در هر حال، توصیه می کرد از نزدیک با آنان آشنا شوم، چرا که می توانستند مقیاسی برای قضاوتم درباره ی دیگران باشند. و وانگهی من حق نداشتم قبل از شناختن، قضاوتشان کنم. و گفت: با من بیا و از همه گذشته خواهی دید که بدتر از مردم هم نسل تو نیستیم. آنطوریم که ما را ساخته اید.....
کتاب ترس جان (پوست) نوشته کورتزیو مالاپارته با ترجمه بهمن محصص, توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد
کتابی که می خوانید برخاسته از تجربیات تکان دهنده ی نویسنده از جنگ است و با زبانی تلخ و گزنده و طنزی تاریک روزگار ایتالیا را در هنگام اشغال به دست آمریکایی ها که خود را ناجیانی برای نجات مردم از فاشیسم می خواندند حکایت می کند، او زوایایی پنهان و حقایقی مغفول مانده از تاریخ را مورد توجه قرار می دهد و دو جبهه فاتح و مغلوب را به تصویر می کشد. جبهه فاتح ناجیان امریکایی اند که نگاهی از بالا به پایین به مردم ایتالیا و جبهه مغلوب و سرخورده دارند، ناجیانی که گویا اخلاق را به فراموشی سپرده اند و خود را مجاز به انجام هرکاری می دانند؛ جبهه مغلوب مردم اند، انسان هایی گرفتار درد که هیچ کس جز خودشان از عواقب وحشتناکی که جنگ برای شان به دنبال آورده آگاه نیست.
بخشی از کتاب
ژان لویی گفت: تو جوانان امروزه را نمی شناسی. دلم می خواهد از نزدیک به تو بشناسمشان. خیلی بهتر و خیلی بدتر از آن هستند که تو گمان می کنی. و برایم گفت که با چند تن از دوستانش در خانه ای در ومه رو قرار ملاقات داشت و خوشحال می شد اگر همراهیش می کردم و گرچه رضایتم را ضمانت نمی کرد، ولی در هر حال، توصیه می کرد از نزدیک با آنان آشنا شوم، چرا که می توانستند مقیاسی برای قضاوتم درباره ی دیگران باشند. و وانگهی من حق نداشتم قبل از شناختن، قضاوتشان کنم. و گفت: با من بیا و از همه گذشته خواهی دید که بدتر از مردم هم نسل تو نیستیم. آنطوریم که ما را ساخته اید.....